موضوع: "معاونت آموزش"
حضرت سيد الشهداء (ع) در زماني قيام كرد كه هم ساير معروفهاي اسلامي وانساني در معرض فراموشي قرار گرفته و احياناً تبديل به منكر شده بود و هم خود امر بهمعروف و نهي از منكر به كلي رو به زوال ميرفت. لذا آن حضرت در آن مدت كم و خفقان شديد به چند نوع امر به معروف و نهي ازمنكر قيام كرد:
1ـ امر به معروف و نهي از منكر عادي
امر به معروفهاي متعارفي - مثل نماز، روزه، حج، ساير دستورات ديني و احكامعقلي ونهي از توبيخ هر عقيده يا عمل يا قولي كه مخالف شرع باشد - مينمود؛ مثلاًكسي نزد آن حضرت غيبت يك مؤمني كرد، حضرت فرمود: اي مرد از غيبت خودداريكن، زيرا غيبت خوراك سگهاي جهنم است. يا مردي به حضور آن حضرت رسيد وپيش از سلام گفت: عافاك الله؛ خدا شما را سلامت بدارد، حضرت فرمود: خدا تو را عافيتدهد، السلام قبل الكلام؛ سلام پيش از سخن گفتن است، بعد فرمود: تا كسي سلام ندهداجازه ندهيد با شما سخن بگويد.
2ـ امر به معروف نسبت به امر به معروف
امر به معروف نسبت به امر به معروف و نهي از منكر و نهي از منكر نسبت به تركآن دو يا امر به منكر و نهي از معروف. حضرت سيد الشهدا (ع) خطبة مفصلي در مكه ايراد فرمود كه اكثر بزرگان صحابهو علماي اسلام حاضر بودند و بيشتر اين خطبه در بارة امر به معروف و نهي از منكر است. در اين خطبه ميفرمايد: «و قال - (المؤمنون والمؤمنات بعضهم اولياء بعضيأمرونبالمعروف و ينهون عن المنكر) فبدء الله بالامر بالمعروف و النهي عنالمنكردعاء الي الاسلام…؛ خداوند فرموده مردان و زنان مؤمن سرپرست يك ديگرندامربه معروف و نهي از منكر ميكنند. پس ما ميبينيم كه خداوند با امر به معروفونهياز منكر به عنوان دو واجب آغاز كرده، زيرا خدا عالم بود كه هرگاه امر به معروفونهياز منكر عملي شود همه واجبات آسان ميشود، زيرا آن دو دعوت به اسلامهستند.» باز در مقام بيان هدف از قيامش فرمود: «همانا من به علت خوش گذراني و افراطدر شادي و يا به قصد تبه كاري و ستم كاري قيام نكردم، بلكه فقط در جست جوي اصلاحدر امت جدم قيام كردم، قصدم اين است كه امر به معروف و نهي از منكر بكنم و به سيرةجدم و پدرم علي عمل كنم….» چنان كه ميبينيم آن حضرت هدف از قيامش را امر به معروف ونهي از منكرمعرفي ميكند، بلكه ظاهر كلامش اين است كه سيرة پدر و جدش هم همين عملبودهاست. اين همان مسئله امر به معروف دوري است كه گفتيم. گاهي مهم ترين وظيفهانسان در باب امر به معروف، يعني مهمترين معروف ترك شده كه احتياج به احيا داردخود امر به معروف و نهي از منكر است كه هيچ معروفي بالاتر از آنها نيست تا آن جا كهامير مؤمنان(ع) در عظمت آن ميفرمايد: «تمام كارهاي خير و جهاد در راه خدا در برابرامر به معروف و نهي از منكر نيست، مگر مانند قطرة كوچكي در مقابل اقيانوس بزرگي واز آن برتر، كلمه حقي است نزد پيشواي ستمگري.» هيچ منكري مهم تر از ترك آن دو و سكوت در برابر ترك معروف و فعل منكر، ياشيوع امر به منكر و نهي از معروف نيست. لذا حضرت هم جان خود را به احيا و امر به اينمعروف و محاربة آن مصروف كرد.
3ـ امر به معروف نسبت به علماي امت
امر به معروف نسبت به علماي امت است كه اين را حضرت بزرگترين مسئوليتخوداحساس ميكرد و اين وظيفه مهم را در جاهاي مهمي از كردار و گفتار آن حضرتمتجلّي ميبينيم كه صريح ترين آنها خطبهاي است كه در مِني’ ايراد فرمود كه بيشتر آنخطاب به علماي ديني مهاجر و انصار و ساير علما و فقهاي آن زمان بود. خطبه تاريخي حضرت سيد الشهدا(ع) آن حضرت فرمود: «اي مردم عبرت بگيريد از بديادكردن خدا از علماي يهود. اولياي خود را پند ميدهد آن جا كه فرمود: «چرا مردان خدا و علماي يهود، آنها(يهوديان) را از سخن گناه و خوردن حرام باز نميدارند؟ چقدر زشت است كاريكه اينعلماي يهود ميكنند» و فقط به اين جهت خدا عيب آنها را اظهار فرموده كه آنان(علماي يهود) مقابل چشم خود ميديدند كه عمل منكر و فساد مرتكب ميشوند، وليآنان را از آن فساد و منكر نهي نميكردند، به سبب آن چيزيكه از آنان ظالمان ميگرفتندو از آنان ميترسيدند، در حالي كه خداوند ميفرمايد: «از مردم نترسيد، از خدا بترسيد…» .بعد، اي حاضران! شما جماعتي هستيد كه به علم مشهوريد و به نيكي ياد ميشويد و بهخيرخواهي معروف هستيد به سبب خدا در دلهاي مردم هيبت داريد، كه افراد باشخصيت از شما هراسان و افراد ناتوان در مقابل شما احترام كنان. كساني كه شما از آنهابرتر نيستيد و حقي بر آنها نداريد، شما علما در راه حوائج مردم وساطت ميكنيد وقتي كهاز عهدة آن برنيايند. شما با هيبت پادشاهان و يا بزرگواري اشراف راه ميرويد. مگر نه اين است كههمه اينها را به سبب اين كه مردم از شما انتظار دارند (كه به وظيفه الهي قيام كنيد) بهدست آوردهايد؛ اگر چه شما از بيشتر وظائف الهي كوتاهي ميكنيد. پس شما در حقپيشوايان استخفاف كرديد، شما حق افراد ناتوان را تباه و حق خودتان را به خيال خودتانمطالبه كرديد، شما نه در راه خدا مالي صرف كرديد و نه جان خود را در راه كسيكه شما راآفريده به مخاطره انداختيد و نه در راه خدا با خويشاوندان خود دشمني كرديد. شما از خدابهشت و همسايگي پيامبران و در امان بودن از عذاب توقع داريد. اي كساني كه ازخدا توقع بيجا داريد! من ترسيدم عذابي از عذابهاي خدا بر شمانازل شود، زيرا به خاطر كرامت خدا به مقامي رسيديد كه از ديگران برتر شديد و مورداحترام قرار گرفتيد و شما به خاطر خدا در ميان بندگانش مورد احترام قرار گرفتيد. در حالي كه شما ميبينيد كه پيمانهاي خدا گسسته شده و شما اصلاً از اين حادثهوحشت نميكنيد، ولي براي گسستن پيمانهاي بعضي از پدرانتان ناراحت ميشويد. پيمان رسول خدا كنار زده شد و كوران و لالها و زمين گيرها در شهرهابيسرپرست ماندهاند و شما به آنان ترحم نميكنيد، نه مقام خود را ميشناسيد و نه كاريكه وظيفه مقام شما است انجام ميدهيد، ولي با دورويي و تملق نزد ستمكاران آرامشپيدا ميكنيد، تمام آنچه خدا به شما فرمان داده - از قبيل نهي از منكر ديگران و نهي ازمنكر بين خودتان - غافليد. مصيبت شما از همه مردم بزرگتر است، به جهت آن مقامعلمايي كه شما ادعا ميكنيد، اگر ظرفيت آن را داشته باشيد و اين به سبب اين است كهجريان امور اجتماع و احكام آن در دست علماي الهي است كه، امانت داران حلال و حرامهستند. اكنون اين مقام از شما گرفته شده، زيرا از اطراف حق پراكنده شدهايد. بعد از اينكه دليل واضح به شما رسيده، هر كدام در زبان خود سخني گفتهايد و اگر شما به اذيتظالمان صبر ميكرديد و در راه خدا مشقتِ اين وظيفه را بر خود هموار مينموديد كارهايخدا بر شما عرضه ميشد و از شما صادر ميگرديد، ولي شما ستم كاران را به خود راه داديدو كارهاي خدا را به دست آنان سپرديد تا آنان كارهاي شبهه ناك و راههاي شهوتراني راادامه دهند. فرار شما از مرگ و علاقة زياد شما به اين زندگاني دنيا - كه بالاخره از شماجدا خواهد شد - آنان را بر شما مسلط كرده، پس شما ناتوانها را به دست آنان سپرديد.خدا دربارة آنچه با هم نزاع داريم حاكم و در آنچه بين ما پيدا شد قاضي ميباشد». هنگام ايراد اين خطبه اكثر علماي اسلام مانند عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمر،جابر بن عبدالله انصاري، محمد حنفيه، عبدالله بن زبير و ساير بزرگان علماي آن عصر درپاي منبر آن حضرت حاضر بودند. حضرت در اين خطبه علماي امت را مسئولين اصلي حوادث خير يا شرّ عالماسلامي معرفي كرده و وظيفة اصلاح حكام و زورمندان و دفاع از بيچارگان را به عهدةآنان ميگذارد. به عبارت واضحتر: امر به معروف و نهي از منكر خود را متوجه علماياسلام ميكند، ولي بزرگترين معروفيكه آنان را به آن امر ميكند، همان امر به معروف ونهي از منكر و خطرناكترين منكري كه از آن ميترساند، ترك اين دو وظيفه يا تبديلآن به عكس است، يعني امر به منكر و نهي از معروف.
4 ـ امر به معروف نسبت به حاكمان و طاغوتها
امر به معروف نسبت به حاكمان و زورمندان و طاغوتها. مظاهر اين قسم درزندگي آن حضرت زياد است، ولي خود چند قسم است: گاهي حضرت علماي امت راتحريض ميكند تا زورمندان را از محاربة با دين و فساد و ظلم باز دارند و نهي از منكركنند (كه نمونة آن را در قسم سوم نقل كردم.( زماني هم آن حضرت مستقيماً به خود آن ظالم يا نمايندة او جنايتها و منكراتاو را گوشزد ميكند. آن حضرت خطاب به مروان فرمود: «انا لله و انا اليه راجعون.» يعني اسلام مرده است و بعد بلافاصله فرمود: «سلام مرا به اسلام برسان، بهجهت اين كه به سرپرستي كسي مثل يزيد مبتلي شدهاند…» حضرت در ضمن صحبتهايي كه بين او و برادرش محمد حنفيه واقع شد ومحمد از او خواست كه به يمن يا مناطق كوهستاني و مكه و امثال آن پناهنده شود، درجوابش فرمود: «برادر! به خدا قسم اگر در دنيا پناه گاه و جايي پيدا نشود باز هم اصلاً بايزيد بيعت نخواهم كرد.» موقعيت انبيا مقابل پادشاهاناين نوع امر به معروف )امر به معروف نسبت به زمامداران اجتماع و سردمداراندولتها و ملتها) چه به عنوان شاه و رئيس جمهور چه به عنوان رئيس قبيله و رئيسحزب و غير اينها جزء مهمترين برنامههاي همة انبيا و ائمه: و علماي رباني «رضوانالله عليهم» در طول تاريخ بوده است.
5 ـ امر به معروف و نهي از منكر با شهادت و اسارت
آنچه در زمان سيدالشهدا(ع) به تدريج تبديل به يك فرهنگ اجتماعي و سپسفرهنگ ديني پيروان خلفا شده بود اين بود كه خليفه يا به علت قداستش يا ابّهت وعظمتش يا به جهت زور و زرش ما فوق قانون است و هر جنايتي بكند كسي حق اعتراضندارد و از همة عمومات امر به معروف و نهي از منكر مستثني است. گاهي عظمت انحراف و گمراهي مردم از يك سو و رسوخ آن در اعماق ايمان وفرهنگ آنها از سوي ديگر، چنان اين سرطان ديني و اجتماعي را بيعلاج ميكند كهخطابه و صحبت و قرائت قرآن و حديث و موعظه سر سوزني در مقابل هوا و هوس وجاذبههاي كفر تأثير نخواهد داشت. در چنين موقعيتهايي جز يك اقدام متهورانه وعملياتي جنون آميز ـ در نظر مردم ـ راهي وجود ندارد. مثلاً در جريان گوساله سامري كه قرآن ميفرمايد: (واشربوا في قلوبهم العجْلبكُفْرهم) در اثر كفر، محبت گوساله در اعماق دل آنها نفوذ كرده بود. اگر حضرتموسي(ع) تمام تورات را ميخواند و يا هر روشي در هدايت بني اسرائيل و بيان عظمتگمراهي آنها پيش ميگرفت مؤثر نبود، فقط يگانه راه اين بود كه توراتي كهباهمانالواحش از طرف خدا نازل شده بود بر زمين بيندازد كه (القي الالواح) وحضرت هارون كه شريك رسالت او و برادرش بود موي سر و ريش او را گرفته در مقابلدشمن بكشد كه او بگويد: (يابن امّ لا تأخذ بلحْيتي ولا’ برأسي) برادر! موي سر و ريشمرا نگير. بلي، جز با اين عمل شبه جنون با هيچ بياني عمق فاجعة گمراهي و عظمتانحراف ديني را نميشد بيان كند و در زمان امام حسين(ع) بزرگي اين اقدام از اين سنختحقق پيدا كرد. اين فرهنگ ديني كه با غريزه هوا و هوس و راحتطلبي مردم هم مطابق بود،چنان در اعماق وجدان آن مسلمان نماهاي تابع مكتب خلفا رسوخ كرده بود كه ممكننبود با هيچ قول و فعل و چيز ديگر جز شهادت بزرگترين، عالمترين و پرهيزكارترينشخصيت اجتماع آن زمان و شهادت برگزيدهترين افراد موجود آن كه هفتاد و دو نفر بودندو اسيري برترين زنان آن دوران از دل و جان و فكر آنان بيرون رود و دوباره فرهنگ امر بهمعروف و نهي از منكر نسبت به حاكمان و زورمندان لااقل در مرحلة فرهنگ ديني وارد وتحريف موجود اصلاح شود. بلكه علاوه بر فرهنگ ديني در مرحلة فرهنگ اجتماعي هم به جريان افتاد، بهطوري كه قيامهاي مستمر خوارج سنتي و زيدي مذهبان شيعه از زمان شهادت آنحضرت تا زمان آخرين خليفة عباسي استمرار داشت. عقيدة بعضي از فرق اسلامي ابوالحسن اشعري - صاحب بزرگترين مكتب كلامي اهل سنت - ميگويد: «… قيام مسلحانه باطل است اگرچه حاكم ظالم، مردان را بكشد و زنان را اسير كندو امام گاهي عادل و گاهي غيرعادل ميشود ما حق نداريم او را از بين ببريم؛ اگرچه فاسقباشد و خروج بر سلطان را رد كرده و به آن رأي ندادهاند، اين قول اصحاب حديث است.»«… و حاضر شدن در نماز عيد و نماز جمعه را پشت سر هر امام عادل و فاجر واجب … ودعاي خير را نسبت به خليفههاي اسلامي واجب و قيام مسلحانه را عليه آنان حرامميدانند…» بعد از تمام شدن نظريات آنها ميگويد: «ما هم به تمام آنچه از نظريات آنان نقلكرديم معتقديم.»
دفاع از يزيد
در مقابل منطق امامحسين و براي خنثي كردن اثر نهضت آن حضرت توطئهديگري كردند و آن اين كه در صدد تبرئة يزيد و تطهير او از كفر و ارتداد زندقه برآمده وگفتند: «در امامت يزيد اختلاف كردهاند پس گروهي گفتهاند او امام بود به دليل اجماعمسلمانان بر امامت او و بيعت آنان نسبت به او؛ اگرچه امام حسين به او چيزهايي را نهي ازمنكر نمود كه واقعاً آنها منكر بود و گروهي به امامت او قائل شده و امام حسين را دراعتراض به يزيد تخطئه كردهاند… .» عدم جواز لعن يزيد! از آن مهم تر غزالي لعن يزيد و حجاج را جايز نميداند، ولي جايز ميداند، بلكهدستور ميدهد كه براي رفع كسالت، انسان شب را تا صبح سر را بر زمين گذاشته پاها رادر هوا نگهدارد و تمام مال خود را به دريا بريزد تا حب مال را از خود زايل كند، چون اگر بهفقرا بدهد ممكن است ريا كند! اگر بخواهد صفت حلم و بردباري را در خود ايجاد كندكسي را اجير كند كه در حضور مردم به او فحش دهد!! اگر صفت تكبر در خود ميبيند بروددر بازار گدايي كند و اگر مشهور به تقوا شد برود دزدي كند به طوري كه او را بگيرند بزنند تاخوار شود و تكبرش از بين برود…!! بلي حق دارد كسيكه اين كفريات صوفيانه را جايز ميداند لعن يزيد را جايز نداند. به هر حال گروهي سعي كردند يزيد را تطهير كنند ولي خود را نجس كردند.
ابن خلدون و يزيد
عجيتتر از همه ابن خلدون ميگويد: «و اما حسين زمانيكه فسق يزيد نزد همةاهل آن زمان ظاهر شد شيعيان اهل بيت در كوفه از حسين(ع) دعوت كردند تا بيايد تا بهكارهاي او قيام كنند. حسين هم ديد خروج در مقابل يزيد متعين است از جهت فسقيزيد؛ خصوصاً كسيكه در او قدرت اين كار باشد و حسين خيال كرد قدرت دارد، به خاطرلياقت و اهليت ذاتي و شوكت و قدرت خارجي، اما حقيقت اين است كه اهليت و لياقتدرست بود بلكه بيشتر از لازم هم بود و اما در رابطه با قدرت و توانايي نظرش غلط بودخدايش رحمت كند.» شكست فيزيكي و پيروزي اعتقادي ما ميگوييم اگر شوكت به معناي غلبة ظاهري شرط قيام در مقابل حاكمان ظالمباشد، پس حضرت ابراهيم هم اشتباه كرد كه در مقابل نمرود قيام كرد تا اين كه او را بهآتش بيندازند. قيام حضرت موسي هم در مقابل فرعون بي جا و غلط و قيام رسول خداهم در مقابل كفار قريش غلط بود. به نظر ابنخلدون قيام حضرت عيسي ، يحيي و زكرياهم غلط بود كه منجر به دار زدن حضرت عيسي و بريدن سر حضرت يحيي و ارهكردنحضرت زكريا گرديد.
پيروزي خون بر شمشير
پس به قول ابن خلدون سياستهاي الهي انبيا هم غلط بود؛ ولي حق اين است كهابن خلدون اشتباه كرده كه خيال كرده شكست ظاهري، شكست نهايي است. ما ميبينيمانبيا و ائمه غالباً در ظاهر مغلوب و از ناحية هدف غالب بودند. البته شعار «پيروزي خون برشمشير» را جز شيعه درك نميكند. بنابراين غزالي، ابن خلدون و اشعري بايد همة انبيا راخطاكار و سياست خدا را در پيشرفت اديان و انبيا ـنعوذبالله ـ غلط بدانند تا بتوانندطاغوتهاي خود را تبرئه كنند. حاصل بحث اين كه حضرت سيدالشهداء(ع) مكتب جديدي در امر به معروف ونهي از منكر باز كرد كه با شهادت و بذل جان انسان، معروف را احيا و منكر را نابود كند؛ چنان كه شاعر شيعه از زبان آن حضرت گفته:
ان كان دين محمد لم يستقمالا بقتلي يا سيوف خذيني رسول خدا(ص) در خواب به امام حسين(ع) ميفرمايد: «اخرج الي العراق ان اللهشاء ان يراك قتيلاً… ان الله شاء ان يراهن سبايا؛ برو به سوي عراق، زيرا خدا خواسته تو راكشته ببيند… و خدا خواسته زنان و كودكان امام حسين را اسير ببيند.» يكي از حكمتهايش اين است كه بيدار كردن مردم نسبت به جنايات دستگاهخلافت جز با شهادت خود و مردان هم فكرش و اسارت اهل و عيالش ميسر نبود. به عنوان تشبيه ناقص به كامل - يا اعتراف به وجود فاصلة بينهايت - جريانسقراط است كه وقتي شاگردانش مقدمات فرار او را از زندان فراهم كردند، او حاضر نشدفرار كند، زيرا هر مصلح اجتماعي كه انديشهها و افكار و طرحهاي اصلاحي دارد تا آن را باخون خودش سيراب نكند، مانند درخت بيآب خشك ميشود.
امر به معروف… براي شكستن بتهاي خيالي
6:امر به معروف ونهی از منکر صاحبان قداست کاذب
از اقسام امر به معروف و نهي از منكر، امر به معروف و نهي از منكر صاحبانقداست كاذب براي سلب قداست آنان است. گاهي اميد قبول امر و نهي از كسيكه معروف را ترك و منكر را مرتكب ميشودنيست و غرض امر به معروف و نهي از منكر كننده هم ترتب اثر عملي بر امر و نهي اونيست چون مأيوس است. بتهاي مكتب خلفا ولي چون مخاطب به خاطر منصب خاصي مانند خلافت، يا اسما و عناويني مانندمهاجر و انصار و… از يك مصونيت اعتقادي برخوردار است كه از افراط مردم در قداستآنها مقام (لا يُسأل عما يفعل و هم يسألون) پيدا كرده يك هالة قداستي بالاي سر آنهاكشيده شده كه مقام فوق قانون بلكه مافوق شرع پيدا ميكنند. پاره كردن اين پردهعظمت و از بين بردن هالة قداست از اين افراد بلكه از اين عناوين يكي از بزرگترينوظايف مردان الهي از انبيا و ائمه معصومين گرفته تا علما و پيروان آنان ميباشد. لذا اميرالمؤمنين بعد از جنگ جمل كه سران لشكر مخالف (عايشه و طلحه و زبيرو ديگران) از القابي مانند اصحاب پيامبر، بدريون، اصحاب بيعة الشجرة، مهاجر و انصار،ازواج النبي و غيره بهرهمند بودند و به قول عوام اين القاب را يدك ميكشيدند وقتيشمشير روي آنان كشيد بعضي را كشت و بعضي را مثل اسير منت گذاشته آزاد كرد. بهبيان واضحتر: قداست پوچ اين القاب و اسمهاي بيمسمّي را زيرپا گذاشت و اين هالةقداست را پاره كرد. اين جا بود كه مفتخرانه فرمود: «انا فقأت عين الفتنه و لم يكن ليجرء عليها احدغيري بعد ان ماج غيبها و اشتد كلبها؛ اين من بودم كه چشم فتنه را درآوردم، چنان نبودكه غير از من كسي جرئت اين كار را داشته باشد ـ بلي من اين كار كردم ـ بعد از اين كهتاريكي چون دريا موج ميزد و مانند سگ هار حمله ميكرد.»
حسين بت شكن
عين همين رسالتي كه اميرالمؤمنين با كشتن صاحبان قداست كاذب و ذليلكردن آنها ادا كرد، فرزند خلفش امام حسن با صلح و حضرت سيدالشهدا، باقي ماندةقداست لقب خليفه رسولالله يا اميرالمؤمنينِ غيرمعصوم، يزيد و عنوان صحابه رسول اللهِ كساني كه از صحابه در لشكر ابن سعد بودند و ساير القاب كاذبه را با شهيد شدن خود واسير شدن خاندان رسول خدا و زير سم اسب رفتن بدن و بالاي نيزه رفتن سر و شهر بهشهر گشتن حريم يا حرمتش از بين برد. به طوري كه خلفاي بعدي به طور كلي از تحصيل آن قداست براي هميشه مأيوسشدند. و لذا بعد از جريان امام حسين دستگاه خلافت چنان از كسب و ادعاي قداستمأيوس شد كه تمام فسق و فجورها را علني انجام ميدادند. هرچه عمربن عبدالعزيز و مأمون و بعضي از خلفا خواستند اين قداست كاذب را بارياكاري و تزوير دوباره احيا كنند ديگر نتوانستند و تا امروز به حال خود باقي است: آن سبوبشكست و آن پيمانه ريخت. احتمال ميدهيم اين جهت از همه جهات مهمتر است. بلي اين هم به نظر ما يك مرحله از مراحل امر به معروف و نهي از منكر است كهدر مقابل اين كه چهل نفر از فقهاي بزرگ مكتب خلفا بعد از عمربن عبدالعزيز شهادتدادند كه خلفا هر كار كنند هيچ حساب و عقابي بر آنان نيست، در مكتب امام حسين(ع)حساب و عقاب خلفا چند برابر است و هيچ امتياز و قداستي ندارند.
عبيدالله بن حر جعفي
امام علیه السلام به او فرمود: ما را یاری کن تا پاکیزه گردی.
مرا معاف دار. اما اينک اسب معروف خود «ملحقه» را به حضورت تقديم ميدارم؛ اسبي که تاکنون هر دشمني را تعقيب کردهام، به او رسيده ام و هيچ دشمني نيز نتوانسته است به من دست يابد. شمشير من را نيز بگير؛ همانا آن را به کسي نزدم جز آن که مرگ را بر آن تشخيص چشانيده ام.
امام فرمود: حال که در راه ما از نثار جان دريغ مي ورزي، ما نيز به تو و به شمشير و اسب تو نياز نداريم، زيرا که من از گمراهان نيرو نمي گيرم.
عنصر امر به معروف و نهي از منكر به نهضت حسيني ارزش داد، امام حسين (ع) هم به امر به معروف و نهي از منكر ارزش داد. امر به معروف و نهي از منكر، نهضت حسيني را بالا برد؛ ولي حسين بن علي (ع) اين اصل را به نحوي اجرا كرد كه شأن اين اصل بالا رفت يك تاج افتخار به سر امر به معروف و نهي از منكر نهاد. حسين بن علي (ع) به اصل امر به معروف و نهي از منكر ارزش و اعتبار داد، آبرو داد به اين اصلي كهآبروي مسلمين است اين اصل آبروي مسلمين است يك تعبير قرآني است (كنتم خير امة اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر) شما چنين بودهايد. شما با ارزشترين ملتها و امتهايي هستيد كه براي مردم به وجود آمدهاند. ولي چه چيزي به شما ارزش داده است و ميدهد كه اگر آن را دشته باشيد با ارزشترين امتها هستيد؟ (تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر) اگر امر به معروف و نهي از منكر در ميان شما باشد، اين اصل به شما امت مسلمانان ارزش ميدهد. شما به اين دليل با ارزشترين امتها هستيد كه اين اصل را داريد. پس آيا آن روزي كه اين اصل در ميان ما نباشد، يك ملت بي ارزش ميشويم بله همين طور است اين امام حسين (ع) بود كه ارزش امر به معروف و نهي از منكر را تا اين حد بالا برد كه درجه و اعتبار ملتها به شمار رود.گاهي ما امر به معروف و نهي از منكر ميكنيم ولي نه تنها به اين اصل ارزش نميدهيم بلكه ارزشش را هم پايين ميآوريم الآن در ذهن عامه مردم به چه ميگويند امر به معروف و نهي از منكر؟ يك مسائل جزئي مثلاً اگر امر به معروف و نهي از منكر كسي اين باشد كه آقا! اين انگشتر طلا را از دستت بيرون بياور، اين در جاي خودش درست است اما نه اين كه انسان هيچ منكري را از قبيل دزدي قتل زنا، بي حجابي برهنگي و…نبيند يا اين كه خود را به نديدن بزند، جز همين مسائل كوچك آن آمران به معروف و ناهيان منكر كشورهاي سعودي آبروي امر به معروف و نهي از منكر را بردهاند. فقط يك شلاق به دست گرفتهاند كه كسي مثلاً قبر پيامبر را نبوسد، اين شد نهي از منكر!امام حسين (ع) از بيخ و بن امر به معروف و نهي از منكر، كار او بود. به تمام معروفهاي اسلام نظر داشت و نيز به تمام منكرهاي جهان اسلام ميگفت اولين و بزرگترين منكر جهان اسلام خود يزيد است «فلعمري ما الامام الا العامل بالكتابالقائم بالقسط و الدائن بدين الحق امام و رهبر بايد خودش عامل به كتاب باشد، خودش عدالت را به پا دارد و به دين خدا متدين باشد».امام حسين (ع) آنچه را كه داشت در راه اين اصل در طبق اخلاص گذاشت به مرگ در راه امر به معروف و نهي از منكر زينت بخشيد. به اين مرگ شكوه و جلال داد. امام حسين (ع) از روز اولي كه ميخواهد از مدينه بيرون بيايد از مرگ زيبا سخن ميگويد. هر مرگي را نميگفت زيبا، مرگ در راه حق و حقيقت را زيبا ميدانست «خط الموت علي ولد آدم مخط القلادة علي جيد الفتاة ؛ چنين مرگي مانند يك گردنبند كه براي زن زينت است براي انسان زينت است
حسين بن علي (ع) به اصل امر به معروف و نهي از منكر تمسك كردند و اثبات نمودند كه من به اين دليل قيام كردم تا امر به معروف و نهي از منكر را زنده كنم او در زمان معاويه علائم و قرائني نشان ميداد كه معلوم بود خودش را براي قيام آماده ميكند. صحابه پيغمبر را در مني جمع كرد و براي آنها صحبت نمود. آنها را روشن كرد، حقايق را به آنها گفت و مفاسد اوضاع را برايشان نماياند. فرمود: شما هستيد كه چنين وظيفهاي داريد.حسين (ع) در اواخر عمر معاويه نامهاي به او مينويسد و او را زير رگبار ملامت خود قرار ميدهد و از آن جمله ميگويد: «معاويه بن ابي سفيان به خدا قسم من از اينكه الآن با تو نبرد نميكنم ميترسم در بارگاه الهي مقصر باشم .ميخواهد بگويد خيال نكن حسين امروز ساكت است درصدد قيام نيست من به دنبال يك فرصت مناسب هستم تا قيام من مؤثر باشد و مرا در راه آن هدفي كه براي رسيدن به آن كوشش ميكنم يك قدم جلو ببرد. اباعبدالله در بين راه و در مواقع متعدد به اين اصل تمسك ميكند و اسمي از اصل دعوت و بيعت نميبرد.عجيب اين است كه در بين راه هرچه قضاياي وحشتناكتر و خبرهاي مأيوس كنندهتر از كوفه ميرسد، خطبهاي كه حسين ميخواند از خطبه قبلي داغتر است بعد از رسيدن خبر شهادت مسلم ميفرمايند:«الا ترون ان الحق لا يعمل به و ان الباطل لا يتناهي عنه ليرغب المؤمن في لقاءالله محقاً؛ آيا نميبينيد به حق عمل نميشود؟ آيا نميبينيد قوانين الهي پايمال ميشود؟ آيا نمي بينيد اين همه مفاسد پيدا شده و احدي نهي نميكند و احدي هم باز نميگردد؟ در چنين شرايطي يك نفر مؤمن بايد از جان خود بگذرد و لقاء پروردگار را در نظر بگيرد» در چنين شرايطي بايد از جان گذشت يعني امر به معروف و نهي از منكر، اينقدر ارزش دارد.در يكي از خطابههاي بين راه (بعد از تشريح اوضاع مي فرمايند: «اني لا اري الموت الا سعادة ولا الحيوة مع الظالمين الا برماً».ايها الناس در چنين شرايطي در چنين اوضاع و احوالي من مردن را جز سعادت نميبينم من مردن را شهادت در راه حق ميبينم يعني اگر كسي در راه امر به معروف و نهي از منكر كشته شود، شهيد شده است من زندگي كردن با ستمگران را مايه ملامت ميبينم روح من روحي نيست كه با ستمگر سازش كند.از همه بالاتر صريح تر آن وقتي است كه ديگر اوضاع صد در صد مأيوس كننده است آن وقتي است كه به مرز عراق وارد شده و با لشكر حر بن يزيد رياحي مواجه شده است هزار نفر مأمورند كه او را تحت الحفظ به كوفه ببرند، در اينجا حسين بن علي (ع) خطابه معروفي را كه مورخين معروفي امثال طبري نقل كردهاند، ايراد و در آن به سخن پيامبر تمسك ميكند؛ يعني به اصل امر به معروف و نهي از منكر تمسك مينمايد:«ايها الناس من رأي سلطاناً جائراً مستحلاً لحرام الله، ناكثاً لعهدالله، مستأثراً لفيء الله، متعدياً لحدود الله فلم يغير عليه بقول ولا بفعل كان حقاً علي الله ان يدخله مدخله الا و ان هؤلاء القوم قد احلوا حرام الله و حرموا حلاله و استأثروا فيءالله».يك صغرا و كبري كامل ميچيند. طبق قانون معروف اول يك كبراي كلي را ذكر ميكند: ايها الناس پيغمبر فرمود: هرگاه كسي حكومت ظالم و جائري را ببيند كه قانون خدا را عوض ميكند، حلال را حرام و حرام را حلال ميكند، بيت المال مسلمين را به ميل شخصي مصرف ميكند، حدود الهي را برهم ميزند، خون مردم مسلمان را محترم نميشمارد، و در چنين شرايطي ساكت بنشيند، سزاوار است خدا (حقاً خدا چنين ميكند يعني در علوم الهي ثابت است چنين ساكتي را به جاي چنان جائر و جابري ببرد.بعد صغراي مطلب را ذكر ميكند: ان هؤلاء… اينها كه امروز حكومت ميكنند (آل اميه ، همين طور هستند. آيا نميبينيد حرامها را حلال و حلالها را حرام كردند؟ آيا حدود الهي را به هم نزدند، قانون الهي را عوض نكردند؟ آيا بيت المال مسلمين را دراختيار شخصي خودشان قرار ندادند و مانند مال شخصي و براي خودشان مصرف نميكنند؟ بنابر اين هر كس كه در اين شرايط ساكت بماند، مانند آنهاست بعد تطبيق به شخص خود ميكند «و انا احق من غير» من از تمام افراد ديگر براي اين كه دستور جدم را عملي كنم شايسته ترم ابا عبدالله (ع) در چنين جرياني ثابت كرد كه به خاطر امر به معروف و نهي از منكر، به خاطر اين اصل اسلامي ميتوان جان عزيزان و مال و ثروت داد.چه كسي توانسته است در دنيا به اندازه حسين بن علي (ع) به اصل امر به معروف و نهي از منكر ارزش بدهد؟ معني نهضت حسيني اين است كه امر به معروف و نهي از منكر آن قدر بالاست كه تا اين حد در راه آن ميتوان فداكاري كرد.«اشهد انك قد اقمت الصلوة و اتيت الزكوة و امرت بالمعروف و نهيت عنالمنكر و جاهدت في الله حق جهاده «شهادت ميدهم كه تو اقامه نماز كردي و زكات دادي و امر به معروف و نهي ازمنكر كردي و در راه خدا جهاد نمودي و حق جهاد را به جا آوردي »
اگر بخواهيم در موضوع اهميت و عظمت اين اصل از نظر قرآن سنت حديث و آنچه كه در اين زمينه وارد شده بگوئيم روايات بسيار است و نشان ميدهد كه اسلام تا چه اندازه به اين موضوع اهميت داده است ولي در طول تاريخ اين موضوع به اين عظمت و اهميت در دنياي اسلام هضم و تحليل رفت و روز به روز كوچكتر شد و بايد انصاف داد كه از نظر علمي يعني از نظر بحث در كتابها، سنيها در اين مبحث بيش از ما شيعهها بحث كردهاند. اگر كتابهاي فقهي شيعه از كتاب((الصلوه)) گرفته تا كتاب((الديات))را در مقابل فقه اهل تسنن قرار دهيم،ميبينيم در مقابل ابواب فقه شيعه در مجموع دقيق تر،مشروح تر و مستدل تر است ولي متأسفانه در كتب فقهي ما در ميان همه ابواب باب امر به معروف و نهي از منكر، خيلي كوچك شده است معتزله ـ كه يكي از فرقههاي متكلمين اهل تسنن هستند ـ امر به معروف و نهي از منكر را از اصول دين ميدانند نه از فروع دين شيعه ميگويد اصول دين پنج تا و فروع دين هشت يا ده تاست و در ميان اصول ده گانه امر به معروف و نهي از منكر را ذكر ميكند؛ ولي معتزله به پنج اصل در دين قائل هستند كه يكي از آنها امر به معروف و نهي از منكر است اما خود اينها، تدريجاً در كتابهاي خود از اين بحث پرهيز كرده و آن را كوچك كردهاند. مورخين اجتماعي ميگويند: علتش برخوردي بوده كه بحث در اين موضوع با سياستهاي وقت داشت چون اين بحث به اصطلاح به قباي خلفاي وقت برميخورد و براي آنها مزاحمت ايجاد ميكردند. معتزله مجبور بودند آن را در كتابهاي خود نياورند و يا كم بياورند. با اينكه اصلي از اصول دينشان بوده است،همينطور در ميان ما شيعيان نيز اين مطلب كوچك شده است تا آنجا كه ديگر درباره امر به معروف و نهي از منكر در رسالههاي علميه چيزي نمينويسند. در ميان رسالهها، آخرين كتابي كه اين موضوع را مطرح كرده جامع عباسي شيخ بهايي است كه تقريباً مربوط به سه قرن و نيم پيش است امر به معروف و نهي از منكر مثل نماز و روزه است نبايد دفن شود. امر به معروف و نهي از منكر، موضوعي نيست كه از بين برود، هميشه وجود دارد و بايد در رأس مسائل قرار گيرد، تا آن را فراموش نكنيم.
امر به معروف و نهي از منكر يگانه اصلي است كه ضامن بقاي اسلام است اصلاً اگر اين اصل نباشد، اسلامي نيست رسيدگي كردن دائم به وضع مسلمين است آيا يك كارخانه بدون بازرسي و رسيدگي دائمي مهندسين متخصص قابل بقاست ابداً جامعه هم چنين است يك جامعه اسلامي البته صد درجه برتر و بالاتر است همانطور كه بدن انسان احتياج به مراقبت دارد، يك جامعه هم همينطور است البته در قبال سلامتي انسان تنها خودش مسئول است ولي در جامعه هم مسئول هستند و اين بر عهده همه افراد جامعه است و همه مسئول هستند.حديثي از امام رضا (ع) هست كه از پيامبر اكرم (ص) نقل ميكنند، ميفرمايند:«اذا تواكلت الناس الامر بالمعروف و النهي عن المنكر»؛ هر گاه مردم امر به معروف ونهي از منكر را به عهده همديگر بگذارند» (يعني هر كس سكوت كند به انتظار اينكه ديگري امر به معروف و نهي از منكر كند و در نتيجه هيچ كس قيام نكند).«فليأذنوا بوقاعٍ من الله»؛ پس براي عذاب الهي منتظر و آماده باشند. چه عذابي عذاب الهي در آيه قرآن چنين تفسير شده است (قل هو القادر علي ان يبعث عذاباًمن فوقكم او من تحت ارجلكم او يلبسكم شيعاًو يذيق بعضكم بأس بعض : «(از عذاب خدا بترسيد) بگو خدا قادر است كه از بالاي سر شما برشما عذاب بفرستد يا از زير پاي شما عذاب را بجوشاند يا شما را دسته دسته كند، يا اينكه زيان خود شما را به خود شما برساند (يعني خودتان را به جان يكديگر بياندازد)».اهل بيت در روايات خود چنين معني ميكنند: عذاب بالاي سر يعني شما از مافوقها عذاب ميبينيد، عذاب از زير پا يعني از طبقه مادون عذاب ميبينيد. پيغمبر اكرم (ص) فرمود: وقتي مردم امر به معروف و نهي از منكر را رها كنند، منتظر و مطمئن باشند كه پشت سر آنها عذاب الهي ميآيد. حديث ديگري نيز از پيغمبر اكرم (ص) است كه ميفرمايد: «لَتأمرون بالمعروف و لتنهون عن المنكر او يسلطن الله عليكم شراركم فيدعوا خيار كم فلا يستجاب لهم : بايد امر به معروف و نهي از منكر را داشته باشيد. ايندو بايد وجود داشته باشند وگرنه بدان بر شما مسلط ميشوند. بعد خوبان ميخوانند و به آنها جوابي داده نميشود».اكثراً اينطور معني ميكنند كه بعد از آنكه بدان شما، بر شما مسلط شدند نيكان شما به درگاه الهي مينالند و خداوند دعاي آنها را مستجاب نميكند؛ يعني قومي كه امر به معروف و نهي از منكر را رها كنند، خاصيتشان اين است كه خداوند رحمت خود را از آنها ميگيرد، هر قدر هم خدا را بخوانند دعاي آنها به موجب اين گناه مستجاب نميشود.ما چنين اصل قطعي در اسلام داريم و وجود مقدس اباعبدالله (ع) به اين اصل استناد كرده است و چنين ميفهماند كه فرضاً مردم كوفه مرا دعوت نميكردند،فرضاً دستگاه يزيد از من بيعت نميخواست من به موجب اصل امر به معروف و نهي از منكر ساكت نمينشستم امام حسين (ع) در راه امر به معروف و نهي از منكر يعني در راه اساسيترين اصلي كه ضامن بقاي اجتماع اسلامي است كشته شد در راه آن اصلي كه اگر نباشد دنبالش متلاشي شدن است دنبالش تفرق است و دنبالش از ميان رفتن و گنديدن پيكر اجتماع است شهيد شدند.آيات قرآن در اين زمينه بسيار است قرآن كريم بعضي از جوامع گذشته را كه ياد ميكند، ميگويد: اينها متلاشي و هلاك شدند، تباه و منقرض شدند، به موجب اينكه در آنها نيروي اصلاح نبود، نيروي امر به معروف و نهي از منكر نبود، حس امر به معروف و نهي از منكر در ميان اين مردم زنده نبود، براي همين هلاك شدند.
بايد ديد كه در ميان اين عوامل سه گانه (يعني دعوت مردم كوفه تقاضاي بيعت و امر به معروف و نهي از منكر)، ارزش كدام يك بيشتر از ديگري است البته ارزش اين سه عامل در يك درجه نيست هر عاملي يك درجه معيني از ارزش را داراست و به ايننهضت به همان درجه ارزش ميدهد. ولي بيشتر از هر چيز عامل امر به معروف و نهي ازمنكر به چشم ميآيد؛ چون امامحسين (ع) از روز اولي كه از مدينه حركت كردند با شعار امر به معروف و نهي از منكر بود. از اين نظر، مسئله اين نبود كه چون از من بيعت ميخواهند و من نميپذيرم قيام ميكنم بلكه اين بود كه اگر بيعت هم نخواهند من به حكم وظيفه امر به معروف و نهي از منكر بايد قيام كنم نيز مسئله اين نبود كه چون مردم كوفه از من دعوت كردهاند قيام ميكنم بلكه مسئله اين بود كه دنياي اسلام را، منكرات فراگرفته است من به حكم وظيفه ديني به حكم مسئوليت شرعي و الهي خود قيام ميكنم امامحسين (ع) روزي كه از مدينه حركت كردند در وصيت نامهاي كه به برادرش محمد بن حنفيه مينويسد، ميگويد: «اني لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً، انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنكر و اسير بسيرة جدي و ابي مردم دنيا بدانند كه من يك آدم جاه طلب مقام طلب اخلالگر، مفسد و ظالم نيستم من چنين هدف هايي ندارم قيام من قيام اصلاح طلبي است قيام و خروج كردم براي اين كه ميخواهم امت جد خودم را اصلاح كنم من ميخواهم امر به معروف و نهي از منكر بكنم در نامه به محمد حنفيه نه نامي از بيعت خواستن است و نه نامي از دعوت مردم كوفه و اصلاً مسأله مردم كوفه مطرح نبوده است بلكه اباعبدالله (ع) صريحاً به اين عامل امر به معروف و نهي از منكر استناد ميكند. مكرّر از هدف خود، امر به معروف و نهي از منكر سخن ميگويد، بدون اينكه اسمي از بيعت و دعوت مردم كوفه ببرد. اين عامل ارزش بسياربسياربيشتري نسبت به دو عامل ديگر به نهضت حسيني ميدهد. به موجب همينعامل است كه اين نهضت شايستگي پيدا كرده است كه براي هميشه زنده بماند، براي هميشه يادآوري شود و آموزنده باشد. البته همه اين عوامل آموزنده هستند ولي اين عامل آموزندگي بيشتري دارد؛ زيرا نه متكي به دعوت است و نه متكي به تقاضاي بيعت امامحسين ع) با توجه به عامل امر به معروف و نهي از منكر، يك مرد معترض و منتقد است مردي است انقلابي و قيام كننده و يك مرد مثبت است ديگر، انگيزه ديگري لازم نيست همه جا را فساد گرفته حلال خدا، حرام و حرام خدا، حلال شده است بيت المال مسلمين در اختيار افراد ناشايسته قرار گرفته و در غير راه رضاي خدا مصرف ميشود. پيغمبر اكرم (ص) فرمودند: هر كس چنين اوضاع و احوالي را ببيند، «فلم يغيّر عليهبفعل و لا قول و درصدد دگرگوني آن نباشد و در مقام اعتراض برنيايد، «كان حقاً عليالله ان يدخله مدخله شايسته است (ثابت است در قانون الهي كه خدا چنين كسي را به آنجا ببرد كه ظالمان جابران ستمكاران و تغيير دهندگان دين خدا ميروند و سرنوشت مشترك با آنها دارند. امامحسين (ع) به گفته جدش استناد ميكند كه در چنين شرايطي كسي كه ميداند و ميفهمد و اعتراض نميكند، با جامعه گنهكار خود سرنوشت مشترك دارد؛ پس قيام ميكند.
برگرفته ازکتاب:جايگاه امر به معروف و نهي از منكر در قيام عاشورا؛نویسنده:خانم مریم منافی
اگر براي شناخت امر به معروف و نهي از منكر نخواهيم به هيچ كتاب يا احاديث نبوي مراجعه كنيم و تنها خود قرآن را در نظر يگيريم متوجه ميشويم كه اين موضوع دراين كتاب مقدس آسماني چقدر تكرار شده است و چه اندازه بدبختي ملل گذشته را مستند ميكند به اينكه امر به معروف و نهي از منكر نداشتند؛ (فلولا كان من القرون منقبلكم اولوا بقية ينهون عن الفساد).چرا در نسلهاي گذشته يك عده مردم صاحب مايه (ماية عقلي فكري روحي نبودند كه با فسادها مبارزه كنند، تا در نتيجه اين ملتها در اثر فسادها تباه و منقرض نشوند؟درباره قوم ديگر ميفرمايد: (كانوا لا يتناهون عن منكر فعلوه لبئس ما كانوا يفعلون : اينها بدبخت و بيچاره شدند، به هلاكت رسيدند، از ميان مردم رفتند، چرا؟ چون نهي از منكر نميكردند، و بسيار بد ميكردند. در جاي ديگر خطاب به مسلمانان ميفرمايد: (و لتكن منكم امة يدعون الي الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون : بايد در ميان شما يك امت يك جمعيت كارش امر بهمعروف و نهي از منكر باشد و اگر طور ديگر تفسير كنيم معنايش اين است از شما چنين امتي بايد ساخته شود؛ يعني همه شما بايد چنين امتي باشيد (امر به معروف و نهي ازمنكر كنيد).هر دو تفسير درست است و با هم منافات ندارد؛ چون امر به معروف و نهي از منكر يك وظيفه عمومي است براي همه مردم و وظيفه خاصي است براي يك طبقه معين كه از حد عامه مردم بيرون است بايد در ميان شما چنين جمعيتي باشد يا بايد شما امت چنين امتي باشيد كه كارتان دعوت به خير و امر به معروف و نهي از منكر باشد. (اولئك هم المفلحون ، تنها چنين امتي كه در ميان آنها دعوت به خير و امر به معروف و نهي از منكر وجود دارد ميتواند رستگار، سعادتمند و مستقل باشد.در سوره آل عمران آيات مربوط به امر به معروف و نهي از منكر، زياد است يكي از آيات چنين است (واعتصموا بحبل الله جميعاًو لا تفرقوا).مردم را دعوت به اتحاد و از تفرقه نهي ميكند و پرهيز ميدهد: بپرهيزيد اي مسلمانان از اينكه در ميان شما تفرقه و اختلاف وجود داشته باشد. كوشش كنيد اختلافاتي كه به وجود آمده است حل كنيد، اختلافات را كمتر كنيد و دائماً شكافها را زياد نكنيد.از اين شكافها كه روز به روز بيشتر ميشود، چه كساني استفاده ميبرند؟ آيا غير از دشمن اسلام كس ديگري استفاده ميبرد؟ آيا دشمن اسلام غير از اين ميخواهد كه ما با نامهاي مختلف مذهبي و فرقهاي دائماًبه جان يكديگر بيفتيم و يكديگر را فحش بدهيم قرآن ميگويد: از تفرقه بپرهيزيد، بعد ميفرمايد: (ولتكن منكم امة يدعون اليالخير) در ميان شما بايد جمعيتي باشد كه هميشه مسلمين را دعوت به وحدت و اتحادكند و با تفرقههايي كه ميان مسلمين است مبارزه كنند. مثل اينكه در اينجا منظور قرآناز «خير»، بيشتر همان اتحاد است بعد ميفرمايد: (و لا تكونوا كالذين تفرقوا واختلفوا): مانند جمعيتهايي كه متفرق و مختلف شدند، دسته دسته و فرقه فرقه شدند، نباشيد. قرآن در ميان خيرها، حسن تفاهم وحدت و اتفاق ميان مسلمين را خيري كه مبدأ همه خيرهاست ميداند و در ميان منكرات و زشتيها و پليديها آن را كه از همه پليدتر و زشتتر ميداند، اختلاف و تفرقه است به هر نام و عنواني آيه ديگر ميفرمايد: (كنتم خير امة أخرجت للناس : مسلمانان شما بهترين امتي هستيد كه به نفع بشريت ظهور كردهايد، يعني ملتي بهتر از شما به نفع بشريت ظهور نكرده است چرا؟ به موجب چه خاصيتي (تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر): به دليل آنكه شما آمر به معروف و ناهي از منكر هستيد.از همين آيه بايد بفهميم كه ما بهترين امتها براي بشر نيستيم چون ما آمر به معروف و ناهي از منكر نيستيم در هر روز شاهد هزاران فساد و منكر هستيم ولي دم برنمي آوريم در نتيجه نميتوانيم ادعاي شرف وبزرگي كنيم نميتوانيم افتخاري داشته باشيم چون اسلام ما يك اسلام واقعي نيست.
برگرفته شده از کتاب:جايگاه امر به معروف و نهي از منكر در قيام عاشورا ؛نویسنده :خانم مریم منافی