موضوع: "معاونت فرهنگی"
پارسای تهدیستی ازدواج کرد، سالها گذشت ولی فرزند از او نشد. نذر کرد: که اگر خداوند به من پسری دهد، جز این لباس پاره پوره ای که پوشیده ام هر چه دارم همه را به تهیدستان صدقه دهم. اتفاقا همسرش حامله شد و پس از مدتی پسر زایید، او به نذر خود وفا کرد و همه دارایی خود را به مستمندان داد سالها از این ماجرا گذشت. از سفر شام باز می گشتم، به محل سکونت آن پارسای فقیر که دوستم بود رفتم تا احوالی از او بپرسم. وقتی که به آن محل رسیدم از او جویا شدم، گفتند: در زندان شهربانی است. پرسیدم: چرا؟ شخصی گفت: پسرش شراب خورده و عربده کشیده و بدمستی نموده و خون کسی را ریخته است و فرار کرده است و به جای او پدر بینوایش را دستگیر کرده و زندانی نموده اند و زنجیر بر گردن و پای او بسته اند.
گفتم: او این بلا را با راز و نیاز از درگاه خدا خواسته است. پدر بر اثر بی فرزندی، مدتها از خدا خواست تا دارای پسر شود، اکنون که دارای پسر شده، همان پسر، بلای جانش گردیده است، باید از خدا پسر صالح خواست نه پسر بدون شرط
زنان باردار، ای مرد هشیار - اگر وقت ولادت مار زایند
از آن بهتر به نزدیک خردمند - که فرزندان ناهموار زایند
شیخ بهایی (رحمةالله) در کتاب نفیسش موسوم به اربعین، حدیثی از امام باقر (ع) نقل کرده که: شخصی به نام شیبه هذلی نزد پیغمبر (ص) آمد و گفت: ای رسول خدا! من پیر شده ام و سن من بالا رفته است و مرا توانایی به عمل نماز و روزه و حج و جهاد که خود را به آنها عادت داده ام نمانده است، پس ای رسول خدا! دستوری سبک یادم ده تا خدای مرا از آن بهره رساند.
پیغمبر (ص) فرمود: گفتارت را دوباره بازگو کن!
شیبه سه بار سخنش را بازگو کرد.
رسول خدا (ص) گفت: در گرداگرد تو درخت و کلوخی نیست مگر این که از رحمت تو به گریه افتاد. چون نماز صبح را گزاردی، ده بار بگو:
سبحان الله العظیم و بحمده و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم
که البته خدای عزوجل تو را به گفتن آن از کوری و دیوانگی و بیماری خوره و تنگدستی و ناداری و رنج پیری نگاه می دارد.
شیبه می گفت: ای رسول خدا! این از برای دنیای من است، از برای آخرت چه باید کرد؟
رسول خدا (ص) فرمود: بعد از هر نماز می گویی:
اللهم اهدنی من عندک، و أفض علی من فضلک، وانشر علی من رحمتک و أنزل علی من برکاتک .
شیبه این کلمات را بگرفت و برفت.
پس رسول خدا (ص) فرمود: اگر بدین دستور عمل کند و به عمد آن را ترک نگوید، دهای هشتگانه بهشت به رویش گشوده شود، از هر کدام که خواهد داخل بهشت شود.
در شماره ششم از سال دوم مجله نمکدان مینویسد: شبی در انجمن ادبی ایران یکی از اعضاء ،کنفرانسی راجع بشرح حال و حیات و ادبیات جلال الدین (ملای رومی) داد.
روز دیگرش وزیر دربار سابق (تیمور تاش) برئیس یا نائب رئیس انجمن گفت که ما مشغولیم به فناء و اضمحلال ملاها و قصد داریم هر چه ملّا در ایران است زنده بگور کنیم، تازه شما ملاهای قدیم و مرده را از گور بیرون میآورید، و در اطراف ملای رومی کنفرانس میدهید!
رئیس یا نائب رئیس بصورت، اعتذار میجوید که: این کنفرانس از نقطه نظر ادبی، و جنبه شاعری جلال الدین در نظر گرفته شده نه جنبه ملائی او.
وزیر دربار بر تغیر خود افزوده و میگوید: اشعار او هم اغلب مهمل است، مانند اینکه میگوید:
ما همه شیران ولی شیر علم —– حمله مان از باد باشد دمبدم
این چه شعری است و چه معنی دارد؟
چندی نگذشت که آقای وزیر دربار از کار خلع و بازداشت شد.
یکی از نزدیکان و دوستانش میگفت: در آن چند روزیکه دولت مشغول تنظیم پرونده او بوده و دو سیه اعمال او را ترتیب میداد، تیمور تاش در اطاق بازداشت قدم میزد و هر دم این شعر را میخواند.
ما همه شیران ولی شیر علم —– حمله مان از باد باشد دمبدم
نکته سنجی گوید: افسوس که بیت روم آنرا نخوانده، و اگر ایشان راضی نشده اند بخواهند ما میخواهیم و میگوئیم؛ ای باد برو بگوش او هم بخوان.
حمله مان پیداست و ناپیداست باد —– جان فدای آنکه ناپیداست باد
آری آنکه ناپیدا است خدا است که شیر علم را (وزیر دربار) نیکو بباد داد.
این شیر علم در نتیجه غرور و خود بینی و طغیان، بمرحوم دانشمند معظم آقای میرزا طاهر تنکابنی تهرانی گفته بود ؛ با علم و ادب و منطق و فیزیک و شیمی ثابت میکنم که خدائی نیست و آنچه میپرستید خیال وهم است.
میرزا فرمود: منهم نزدیک با شما هم عقیده شوم.
وزیر دربار پرسید، دلیل شما چیست؟
فرمود: دلیل من شماست بر سر کار، زیرا اگر خدائی بود، شما نبایست تاکنون دوام کرده باشید.
پس از چندی مرحوم میرزا تبعید شد، و در تبعید میرزا وزیر دربار از کار برافتاد.
پس جان فدای آنکه ناپیدا است باد.
نتیجه
آری همینطوریکه نصب و عزل وزراء و امراء و سایر صاحب منصبان مملکت بدست شهریار میباشد، و شاه مملکت میتواند در یکدقیقه وزیری را معزول و دیگری را بمقام نصب کند: پروردگار جهان نیز نسبت ببندگان خود سلطنت کامل و حکومت تمامی دارد، نظم و تربیت جهان، هستی و فناء موجودات، هرگونه موفقیت و خوشبختی و مقام، در تحت اختیار و قدرت آفریدگار جهان می باشد.
آری ما باید متوجّه شده و بدانیم که: ما از خود قدرت و سلطنتی نداریم، ما نمی توانیم از محیط حکومت و نفوذ و قدرت پروردگار جهان بیرون رویم، ما نمیتوانیم زندگی و تندرستی و شخصیّت و خوشبختی و موفقیت خود راحفظ کنیم، ما نمی توانیم در مقابل نیروهای جهان که بحکم پروردگار متعال دقیقترین وظیفه خود را انجام میدهند ایستادگی خود نمائی کنیم.
ما امروز ثروتی داریم یا عنوان و اعتباری پیدا کرده ایم، یا بدن سالم و فکر صحیحی داریم، یا نفوذ و قدرتی بدست آورده ایم: بایست بفهمیم که همه اینها ممکن است در یکدقیقه محو و نابود بشود، چنانکه هزاران مرتبه این حالت را در دیگران مشاهده نموده ایم.
ما بنده عاجز و موجود نیازمند و فقیری هستیم، و در همه حال لازم است در مقابل عظمت و جلال و حکومت خدای خود خاضع و خاشع بوده و روی نیاز و فقر بدرگاه متعال او بیاوریم.
حاکمی به بهلول گفت: چگونه است حال تو، و آیا خوش هستی؟
بهلول جواب داد: تا هنگامیکه عنوان و ریاستی نداشته، و تولیت امور مسلمانان را بعهده ندارم بسیار خوشحال هستم.
حاکم: آیا دوست میداری که تندرست و سالم باشی؟
بهلول: اگر بیش از این در عافیت و صحت و آسایش باشم: قهراً آرزوها و آمال دنیوی و خواهشهای نفسانی من قوت و شدت پیدا کرده و مرا از انجام وظایف روحانی و حقیقی خود مانع خواهد شد.
پس سعادت و نیکبختی من در همین حالت است، و امیدوارم در نتیجه این ابتلاء و کسالت مزاج: پروردگار مهربان گناهان و خطاهای مرا بخشوده، و اجر و ثواب بیشتری عنایت فرماید.
نتیجه
از حضرت رسول(ص) منقولست که (کلکم راع و کلکم مسؤل عن رعیته) هر یکی از شماها در مرتبه خود رئیس و سرپرست جماعتی بوده، و نسبت به آن جماعت مسؤلیت سنگینی را بعهده دارد، بعد میفرماید: امیر سرپرست رعیت بوده و مرد سرپرست خانواده خود و مادر سرپرست خانه اولاد است، و هر یکی از اینها در مقابل رعیت و زیر دست خود وظایف بیشمار و مسئولیت بزرگیرا بعهده دارد، آری همینطوری که پدر در مقابل آسایش و تعلیم و تربیت و تأمین معاش خانواده خود مسئول است: شخص حاکم و فرماندار نیز نسبت برعیت و مردم بیچاره که در تحت حکومت او هستند، و پیوسته می باید در راه هدایت و تربیت و خوشبختی و آسایش آنان کوشیده و هرگونه وسائل سعادت و خوشی و راحتی ایشان را فراهم سازد.
فرماندار و امیری که متوجه بوظایف خود نبوده، و تنها هدف او ریاست و شهوترانی و رسیدن به آرزوهای دنیوی است: اثری از شرافت و فضیلت و تقوی و ایمان و خداپرستی در وجود او نبوده، و بخاطر شهوات نفسانی خود به هزاران جنایت و ستمکاریها و گمراهیها و ضایع شدن حقوق بیچارگان راضی خواهد شد، پس هر نعمتی (ریاست و مال و ثروت و صحت و تندرستی) تا وقتی رحمت و نعمت استکه وسیله سعادت و سبب خوشبختی حقیقی آدمی شود، و اگر نه خود عذاب و نقمت و بدبخت کننده انسانی خواهد بود.
شفا و درمان به دعا، دعای حضرت ابراهیم علیه السلام ، دعای خیلی موثر جهت نجات مروی است در محلی که نمرود ابراهیم خلیل علیه السلام را در آتش افکند، حضرت ابراهیم این دعا را خواند و آتش فرو نشسته و نجات یافت.
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم انی اسئلک یا الله یا الله یا الله یا الله انت المرهوب یرهب منک جمیع خلقک یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله انت الرفیع فی عرشک من فوق سبع سمواتک و انت المظل علی کلشی ء لا یظل شی ء علیک یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله انت اعظم من کلشی ء فلا یصل احد عظمتک یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا نور النور قد استضاء بنورک اهل سمواتک و ارضک یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله لا اله الا انت تعالیت ان یکون لک شریک و تکبرت ان یکون لک ضد یا نور النور یا نور کل نور حامد لنورک یا ملیک کل ملیک، تبقی و یفنی غیرک یا نور النور یا من ملا ارکان السموات و الارض بعظمته یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا هو یا هو یا من لیس لهو یا من لا هو الا هو اغثنی الساعة الساعة یا من امره کلمح البصر او هو اقرب باهیا شراهیا اذونی اصباوث آل شدای یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا رباه یا رباه یا رباه یا رباه یا رباه یا غایه منتهاه و رغبتاه.
نصربن منصور از عقبة بن علقمه نقل می کند که در کوفه به خانه علی(ع) رفتم و در برابر او ماست بسیار ترشیده ای که بوی آن مرا آزار می داد و چند قطعه نان خشک وجود داشت. گفتم: ای امیر المؤمنین! آیا چنین خوراکی می خوری؟
علی(ع) فرمود:«ای اباالجنوب! پیامبر(ص) نانی خشک تر از این می خورد.» و سپس به جامه خود اشاره کرد و فرمود:«و جامه ای خشن تر از این می پوشید و اگر من آن چنان که او رفتار می فرمود رفتار نکنم، بیم آن دارم که به او ملحق نشوم.»
شرح دعای روز پنجم
در فراز اوّل از دعای روز پنجم ماه مبارک رمضان با دلی شکسته متوجه بارگاه الهی می شویم و می گوییم:خدایا! مرا امروز از استغفار کنندگان قرار بده.
«استغفار» به معنای توبه و طلب بخشش از گناهان است. «استغفار» عملی پسندیده است که سبب تقرّب انسان به پروردگار می شود. اگر انسان به بخشش و رحمت پرودرگار امید نداشت و نسبت به آینده ی خود مأیوس و نگران بود، هیچ گاه استغفار نمی کرد، بلکه روز به روز بر دامنه ی گناهانش افزوده می شد.
«استغفار» باید جنبه ی عملی داشته باشد؛ زیرا استغفار واقعی آن است که عمل صالح، جبران گناهان و اصلاح گذشته را در پی داشته باشد. امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: استغفار، درجه ی انسان های بلندمرتبه است و شش مرحله دارد. اول: پشیمانی از گذشته؛ دوم: تصمیم بر ترک گناه در آینده؛ سوم: پرداخت حقوق مردم، تا آن که خدا را ملاقات کنی؛ چهارم: جبران واجبات ترک شده؛ پنجم: از بین رفتن گوشت های روییده از حرام در بدن؛ ششم: چشاندن سختی طاعت به بدن برای جبران خوشی معصیت.
علی بن حمزه از نزدیکان و شاگردان امام صادق علیه السلام چنین می گوید: دوستی داشتم از سران بنی امیه، روزی به من گفت از امام صادق علیه السلام برایم اجازه بگیر تا به خدمتش برسم. من برای او اجازه گرفتم و با هم به حضور آن حضرت رفتیم. دوستم سلام کرد و در محضر امام نشست و به امام چنین گفت: «قربانت گردم، من کارمند این قوم یعنی خلفای بنی امیّه بودم و از این رهگذر، ثروت کلانی به دست آوردم. اینک توبه کرده ام، با این اموال چه کنم؟!»
امام فرمودند: «اگر افرادی مثل شما، «اعوان ظلمه» نبودند، بنی امیه نمی توانستند حقوق ما را پایمال کنند و به این همه مال و ثروت برسند».
آن گاه فرمودند: «اگر راه نجات تو را بگویم، آیا به آن عمل می کنی؟!»
او عرض کرد: «آری، قول می دهم که عمل بکنم».
امام فرمودند: «همه ی ثروتی که از ناحیه ی بنی امیه به دست آورده ای، به حساب بیاور و مالک آن چه از اموال را شناختی، به او برگردان، و صاحب آن چه را که نمی شناسی، از سوی صاحبش صدقه بده. اگر چنین کنی من در پیشگاه خدا، ضامن بهشت برای تو می شوم».
علی بن حمزه می گوید: پس از آن که امام صادق علیه السلام دوستم را نسبت به پاک ساختن اموالش و توبه ی حقیقی نصیحت فرمود، دیدم دوستم مدت طولانی در فکر فرو رفت و سپس عرض کرد: «من تصمیم خود را گرفتم و دستور شما را انجام خواهم داد». از محضر امام بیرون آمدیم. دوستم با ما به کوفه بازگشت و همه ی آن چه به دست آورده حتی لباسی را که بر تن داشت، به صاحبانش رد کرد و بقیه را صدقه داد. کار به جایی رسید که ما برای او لباس می فرستادیم و معاش روزانه اش را تأمین می کردیم. از این جریان چند ماه بیشتر نگذشته بود که او بیمار شد. به عیادت او رفتیم، در حال جان دادن چشمانش را گشود و گفت: «ای علی بن ابی حمزه! سوگند به خدا، مولای تو؛ امام صادق علیه السلام به وعده ی خود وفا کرد.» این را گفت و از دنیا رفت. جنازه اش را برداشتیم و پس از غسل و کفن و نماز، دفن کردیم.
پس از مدتی به حضور امام صادق علیه السلام رسیدم. حضرت فرمود: «ما به وعده ی خود درباره ی دوستت (یعنی ضمانت بهشت) وفا کردیم». عرض کردم: «درست می فرمایی! دوستم هنگام مرگش همین گونه به من خبر داد!»
بنابراین فراز نخست از دعای روز پنجم ماه مبارک رمضان درباره ی توبه است.
از رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نقل شد که فرمودند: توبه را به تأخیر مینداز؛ زیرا مرگ ناگهانی می آید.
امام علی ابن ابی طالب علیه السلام می فرمایند: توبه قلب را پاک می کند و گناهان را می شوید.
در قسمت دوم دعای این روز عرض می کنیم: خدایا! مرا در زمره ی بندگان شایسته و فرمان بردار خویش قرار بده.
بنده ی صالح کسی است که اعمال نیکو و شایسته، ملکه و عادت او گردد. سختی ها و مشقّات را برای خدا تحمل کند و در راه خداوند از جان و مال و زن و فرزند بگذرد. ایمان به مبدأ و معاد، تلاش در راه عدالت، سبقت در خوبی ها، مبارزه با فساد و منکرها و گسترش معروف و خوبی ها، نشان دهنده ی روح طاعت بنده نسبت به مولا و پروردگارش است. در بخش آخر از دعای روز پنجم، با حالتی ملتمسانه، به درگاه ایزد منان روی می آوریم و می گوییم:خدایا! مرا از اولیا و دوستان مقرّب خود قرار ده، به رأفت و مهربانیت، ای مهربان ترین مهربانان!
اولیای خدا، کسانی هستند که میان آنان و خدا فاصله ای نیست؛ حجاب ها از قلبشان کنار رفته است و در پرتوی نور معرفت و ایمان و عمل پاک، خدا را با چشم دل می بینند آن گونه که هیچ شک و تردیدی به دل هایشان راه نمی یابد. در نظر اینان هرچه جز خداست، کوچک، کم ارزش و ناپایدار جلوه می کند.
امیرمؤمنان علی علیه السلام در خطبه ی معروف «همّام» درباره ی اولیا خداوند چنین می فرماید: دل های آنان محزون و مردم از شرّشان در امان هستند.
در قسمت دیگری از این خطبه می فرمایند:اگر اجلی که خداوند برای آنان مقرر کرده، نبود، حتی یک چشم بر هم زدن ارواح آنان در بدن هایشان آرام نمی گرفت، به خاطر عشق به پاداش الهی و ترس و وحشت از مجازات کیفر او.
در فراز آخر از دعای روز پنجم از مقام قرب اولیای الهی سخن به میان آمد. ویژگی دیگر اولیای خداوند این است که هرگز دلشان نمی لرزد و اندوهناک نمی شوند.
سخت ترین لحظه برای آنان، لحظه ی هجران و دوری از پروردگار است.
زبان حال چنین افرادی در دعای کمیل این گونه است: اگر مرا به آتش دوزخت بسوزانی، صبر می کنم، اما فراق و دوری تو را چگونه تحمل کنم؟