موضوع: "مباحث دینی"
فضیلت
این ماه در بین شیعیان به ماه شادی و سُرور معروف است. میلاد پیامبر اکرم(ص)، امام صادق(ع) و آغاز امامت حضرت مهدی(عج) در این ماه واقع شدهاند.
میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در کتاب المراقبات مینویسد:
«این ماه همانگونه که از اسم آن پیداست بهار ماهها است، بهجهت اینکه آثار رحمت خداوند در آن هویداست. در این ماه، ذخایر برکات خداوند و نورهای زیبایی او بر زمین فرود آمده است. زیرا میلاد رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در این ماه است و میتوان ادعا کرد از اول آفرینش زمین، رحمتی مانند آن بر زمین فرود نیامده است زیرا برتری این رحمت بر سایر رحمتهای الهی مانند برتری رسول خدا بر سایر مخلوقات است.[۳]
اعمال ماه ربیع الاول
اعمال ماه رَبیعُ الاوّل
روز اول
روزه گرفتن
زیارت پیامبر(ص)
زیارت امیرالمؤمنین(ع)
روز نهم
اطعام کردن
پوشیدن جامههای نو
روز دوازدهم
خواندن دو رکعت نماز در رکعت اوّل بعد از حمد سه مرتبه قُل یا اَیهَا الْکافِرُونَ و در رکعت دوّم سه مرتبه توحید
روز هفدهم (میلاد پیامبر اکرم)
غسل کردن
روزه گرفتن که ثواب روزه یک سال را دارد.
زیارت پیامبر(ص)
زیارت امیرالمؤمنین(ع)
خواندن دو رکعت نماز، در هر رکعت بعد از سوره حمد، ده مرتبه اِنّا اَنْزَلْناهُ و ده مرتبه سوره توحید بخواند و بعد از اتمام نماز این دعا بخواند: اَللّهُمَّ اَنْتَ حَی لاتَمُوتُ…
خیرات کردن و صدقه دادن
وقایع مهم ماه ربیع الاول
لیلة المبیت (۱ ربیع الاول)
درگذشت حضرت سکینه (۵ ربیعالاول ۱۱۷ق)
شهادت امام حسن عسکری(ع) (۸ ربیعالاول ۲۶۰ق)
آغاز امامت امام زمان(عج) (۹ ربیعالاول ۲۶۰ق)
ازدواج پیامبر(ص) با حضرت خدیجه(س) (۱۰ ربیعالاول ۱۵ سال قبل از بعثت)
ولادت حضرت محمد(ص) (۱۲ ربیعالاول (به قولی) عام الفیل)
ولادت حضرت محمد(ص) (۱۷ ربیعالاول عام الفیل)
ولادت امام صادق(ع) (۱۷ ربیعالاول ۸۳ق)
ورود حضرت فاطمه معصومه(س) به قم (۲۳ ربیعالاول ۲۰۱ق)
آغاز قیام توابین در سال ۶۵ قمری
پانویس
التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۴، ص۳۲.
مسعودی، ج۲، ص۱۸۸
اسرار نام های مکه
یکی دیگر از نام های این شهر شریف «بکه» است. این تعبیر هم در قرآن تنها در یک آیه ذکر شده:« إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّهَ مُبارَکاً وَهُدیً لِلْعالَمِینَ. ؛نخستین خانه ای که برای مردم بنا شده است همان است که در مکه است، خانه ای که جهانیان را سبب برکت و هدایت است.»(1)
درباره وجه تسمیه این واژه احتمالات متعددی وجود دارد:
الف: واژه «بکه» از «البکّ» باشد که معنای آن ازدحام کردن و مزاحم شدن است؛ از امام صادق علیه السلام سؤال شد که چرا مکه را بکه نامیدند؟ امام علیه السلام در پاسخ فرمود: «چون بعضی از مردم در آنجا با دستان خویش مزاحم بعضی دیگر می شدند». (2)
از حدیث دیگری به دست می آید که اگر انسان نمازش را با ازدحام در مسجدالحرام بخواند اشکالی ندارد، اما نماز خواندن در مکان های پررفت و آمد و شلوغ غیر از مکه کراهت دارد. امام ابی جعفر علیه السلام فرمود:«إِنَّمَا سُمِّیَتْ مَکَّهُ بَکَّهَ لِأَنَّهُ یَبْتَکُّ فِیهَا الرِّجَالُ وَ النِّسَاءُ وَ الْمَرْأَهُ تُصَلِّی بَیْنَ یَدَیْکَ وَ عَنْ یَمِینِکَ وَ عَنْ یَسَارِکَ وَ مَعَکَ وَ لَا بَأْسَ بِذَلِکَ وَ إِنَّمَا یُکْرَهُ فِی سَائِرِ الْبُلْدَانِ؛ بدین سبب مکه بکه نامیده شد، چون مردان و زنان در آنجا ازدحام می کنند، اگر زنی پیش رو، در سمت راست و در سمت چپ(و پشت سر) و با تو نماز بگذارد، اشکالی ندارد. نماز خواندن در جای شلوغ در شهرهایی غیر از مکه کراهت دارد.»(3)
ب: یکی دیگر از معانی «البکّ» گردن زدن است؛ از این رو مکه را بکه نامیده اند که هر ظالم و ستمگری که در این شهر مرتکب ظلم و ستم می شد، گردن او را می زدند. این مضمون در روایتی هم بیان شده است: «کَانَتْ تُسَمَّی بَکَّهَ لِأَنَّهَا تَبُکُّ أَعْنَاقَ الْبَاغِینَ إِذَا بَغَوْا فِیهَا …؛ از این رو به مکه بکه گفته اند چون هر گاه ظالمی در آنجا طغیان می کرد، گردن او را می زدند.» (4)
ج: در بعضی روایات هم نقل شده که مکه به تمام شهر(قریه) گفته می شد و بکه مکانی است که خانه خدا در آن قرار دارد.
د: بیشترین معنایی که در روایات برای بکه بیان شده و به عنوان وجه تسمیه در نظر گرفته شده است، گریه کردن مردم در مکه است؛ زیرا ممکن است واژه بکه از «بکاء» به معنای گریه کردن مشتق شده باشد. امام صادق علیه السلام درجواب این سؤال که چرا مکه را بکه نامیدند؟ فرمود: «لِبُکَاءِ النَّاسِ حَوْلَهَا وَ فِیهَا ؛چون مردم در این شهر و اطراف آن گریه می کنند».(5) همچنین از حضرت امیر علیه السلام سؤالی مشابه شد و آن حضرت فرمود: «لِأَنَّهَا بَکَّتْ عُیُونَ الْجَبَّارِینَ وَ الْمُذْنِبِینَ؛چون مکه چشم های جباران و گناهکاران را می گریاند.»(6)
در اینجا نکاتی قابل ذکر است:
نکته اول این که یکی از آداب ورود و حضور در شهر مقدس مکه اشک و آه است. گریه سید آداب و نورچشم سالکین است. گریه نشانه رقّت قلب و دلیل اخلاص است. هر گاه عملی بااخلاص و با قلب خاشع و نرم انجام شود، قطعاً مورد پذیرش ذات حق قرار خواهد گرفت. انسانی که دارای قلب رقیق و چشم گریان است، به خدا نزدیک و از دنیا و دنیاطلبی دور است، در مقابل، دعایی که از روی قساوت قلب باشد مردود است و مورد قبول واقع نمی شود. امام صادق فرمود:«لَا یَسْتَجِیبُ دُعَاءً بِظَهْرِ قَلْبٍ قَاس ؛خدا دعایی که از روی قساوت قلب باشد نمی پذیرد.»(7)
از سوی دیگر گریه و اشک نشانه بریدن از غیر خدا است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در بیانی گهربار فرمود:«اگر خدا عبدی را دوست داشته باشد، حزنی در قلب او قرار می دهد؛ زیرا خداوند قلب حزین را دوست دارد. عبدی که از خوف خدا گریان باشد داخل آتش دوزخ نمی شود.» (8)
خداوند خواهان اشک است و اشک، مطلوب خداست. خدای سبحان از چشم های بندگانش اشک و از قلب های آنها خشوع می خواهد. خداوند به عیسی علیه السلام فرمود: «ای عیسی از چشم هایت اشک هایت را و از قلبت خشوعت را به من ده.» (9)
نکته دوم این که در حدیث پیش گفته شد فعل «ابکت» به شهر مکه نسبت داده شده بود. این مسأله در برخی احادیث گذشته هم به چشم می خورد و افعالی نظیر «اخرجتهم»، «اهلکتهم» به شهر مقدس مکه منسوب شده بود. همچنین در آیه 96 سوره آل عمران دو وصف مبارک و هدایت برای مکه ملحوظ شده است. تمامی موارد نشان از آن دارد که شهر مکه خاصیتی دارد و می تواند کارهایی مثل گریاندن چشم گنهکاران و تائبین، خارج کردن و نابودی کردن ظالمین و هدایت مستعدین را انجام دهد. البته این خاصیت به خودی خود به دست نمی آید، بلکه عطیه ای الهی است و این عطیه و لطف به جهت شرافت، عظمت و حرمتی است که خداوند برای این شهر مبارک قرار داده است.
منابع
1- آل عمران: 96
2- المحاسن، ج 2، ص 66، روایت 1184؛ تفسیر عیاشی، ج 1، ص 187، روایت 95
3- علل الشرایع، ص 397، روایت 4؛ بحار الانوار، ج 83، ص 334 و ج 99، ص 78
4- فروع کافی، ج 4، ص 211
5- علل الشرائع، ص 397، روایت 2؛ فقیه، ج 2، ص 193، روایت 2119
6- فروع کافی، ج 4، ص 211، روایت 18؛ ارشاد القلوب، ص 377
7- فروع کافی، ج 2، ص 474
8- ارشاد القلوب، باب حزن و بکاء.
9-مستدرک، ج 2، ص 294
جاهلیت مدرن، ومبارزه امام عصر(ع) با این موضوع و همچنین تاکید مقام معظم رهبری به این مساله،
“این نسخه در مقابل چیست؟ در مقابل جهالت بشر. این جهالت بشر، آن چیزی نیست که نقطهی مقابلش اختراعات و اکتشافات است؛ بلکه اگر بشر به دانشهای مختلفی دست پیدا کند، اما روابط صحیح انسانی را نشناسد، دچار جهالت است. اگر بشر به اوج علم هم برسد، اما از لحاظ حقوق و احکام، قائل به دو گونه انسان و دو طبقهی بشر باشد، این بشر جاهل است. اگر بشریت به پیشرفتهای مادّی هم برسد، اما بنای زندگی، بنای ظالمانهیی باشد؛ زورگویی بر زندگی مردم حاکم باشد؛ قدرتهای قوی، ضعفا را پایمال کنند؛ در دنیا نور معرفت و انسانیت نباشد؛ در دنیا فریب رایج باشد، باز هم همان جاهلیت است؛ اینهاست آن بلاهایی که بشر را دچار بدبختی و تیرهروزی میکند(۷۰/۱۱/۱۲ )
” شما سؤال می کنید که ما از حالا به بعد چه خواهیم کرد؛ من به شما می گویم :
که ما در اول راهیم. آن تصویری که از جامعهی اسلامی در ذهن ماست، با وضع کنونی ما فاصلهی زیادی دارد. ما توانستیم حصاری را بشکنیم و مانع را از سر راه حرکت به سمت دولت اسلامی و جامعهی اسلامی و دنیای اسلامی برداریم. آنچه را که میتوانیم بین خودمان و خدا بگوییم، این است که ما تلاش کردیم و مردم ما صادقانه حرکت کردند و امام ما خوب رهبری کرد و خوب پیش برد؛ اما آنچه را که در اثنای این جاهلیت مظلم طی کردیم، نسبت به آنچه که بعداً باید طی کنیم، مطمئناً خیلی کم است.
اولین و مهمترین کاری که پیش روی ما قرار دارد، تحول معنوی و روحی انسانهاست. ما متأثر از تربیتهای طولانی غیراسلامی هستیم. آنچه که هیجان عظیم انقلاب و دوران جنگ انجام داد، البته معجزهآسا بود؛ اما تا این پدیده عمق پیدا بکند، و تا وقتی که اعماق ضمایر را متحول نماید، کار زیادی لازم است. (۷۰/۱۱/۱۲)
«یا ایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فمابلغت رسالته والله یعصمک من الناس»
[۶۲]
ای پیامبر، آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده بود برسان، و اگر این ابلاغ را انجام ندهی، رسالت خود را به طور کامل ابلاغ نکردهای؛ و خداوند تو را از مردم بدخواه حفظ میکند.
همه مفسران شیعه معتقدند آیه فوق در غدیر خم درباره نصب علی (علیهالسّلام) نازل شده است .و حدود ۳۶۰ تن از دانشمندان اهل سنت نیز این مطلب را پذیرفتهاند. نامهای برخی از مفسران و مآخذ و مدارک اهل سنت چنین است:
۱- واحدی در کتاب اسباب النزول میگوید:
ان آیه (یا ایهاالرسول…) نزلت فی یوم غدیر فی علی بن ابیطالب.
۲- سیوطی در کتاب الدرالمنثور مینویسد:
ان آیه (یا ایهاالرسول…) نزلت فی یوم غدیر فی علی بن ابیطالب.
۳- فخر رازی در تفسیر خود مینویسد:
مفسران ۱۰ وجه و سبب برای نزول این آیه بیان کردهاند. سپس در ادامه میگوید: «العاشر نزلت هذه الایه فی فضل علی بن ابی طالب، و لما نزلت هذه الایه، اخذ بیده و قال “من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. فلقیه عمر فقال هنیئا لک یابن ابی طالب، اصبحت مولای و مولا کل مومن و مومنه.”آنگاه که این آیه نازل شد پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دست حضرت علی (علیهالسّلام) را گرفت و فرمود: هرکه من مولا و سرپرست و حاکم او هستم، علی هم مولای اوست. خداوندا، دوست بدار هرکه علی را دوست دارد و دشمن بدار هرکه او را دشمن دارد. سپس عمر با حضرت علی (علیهالسّلام) ملاقات کرد و بعد از تبریک، گفت: تو مولای من و مولای مرد و زن مومن هستی.”
4-نیشابوری در تفسیرش مینویسد:
«ان هذه الایه نزلت فی فضل علی بن ابی طالب یوم غدیرخم.»
اسرار نام های مکه
شهر مکه مهم ترین، شریف ترین و باعظمت ترین شهرهای جهان اسلام است که در سرزمین حجاز قرار گرفته است. مکه شهری است که در آن خاتم انبیا صلی الله علیه و آله و اولین امام شیعیان، حضرت علی علیه السلام در آن پا به صحنه هستی گذارده اند. مکه رأس جهان هستی است و تمامی زمین از آنجا گسترش یافته است؛ مکه شهر بسیاری از انبیا و اولیاست. در روایات و آیات نام هایی برای مکه ذکر شده که هریک از آنها اشاره به بُعدی معنوی و روحانی دارد. در برخی احادیث برای مکه پنج اسم آمده است: ام القری، مکه، بکه، بسّاسه و ام رُحم.
امام صادق علیه السلام فرمود:«أَسْمَاءُ مَکَّهَ خَمْسَهٌ: أُمُّ الْقُرَی وَ مَکَّهُ وَ بَکَّهُ وَ الْبَسَّاسَهُ کَانُوا إِذَا ظَلَمُوا بِهَا بَسَّتْهُمْ أَیْ أَخْرَجَتْهُمْ وَ أَهْلَکَتْهُمْ وَ أُمُّ رُحْمٍ کَانُوا إِذَا لَزِمُوهَا رُحِمُوا ؛ نام های مکه پنج است: ام القری، مکه، بکه، بسّاسه یعنی نابود کننده، چون مردم وقتی در مکه ظلم می کردند آنان را بیرون می کرد و هلاک می ساخت و امّ رُحم چرا که هرگاه معتکف مکه می شدند مورد رحمت قرار می گرفتند.»(1)
در این حدیث به دو وجه تسمیه نام های مکه هم اشاره شده؛ یکی عنوان «بسّاسه» است؛ یعنی اگر کسی در مکه ظلمی کند، این شهر او را اخراج و هلاک می گرداند.عنوان دیگر «ام رحم» است و بدین معناست که اگر کسی ملازم این شهر شریف باشد، مورد رحمت الهی قرار خواهد گرفت. همین مضمون در حدیث دیگری هم آمده است: «رُوِیَ فِی أَسْمَاءِ مَکَّهَ أَنَّهَا مَکَّهُ وَ بَکَّهُ وَ أُمُّ الْقُرَی وَ أُمُّ رُحْمٍ وَ الْبَسَّاسَهُ کَانُوا إِذَا ظَلَمُوا بِهَا بَسَّتْهُمْ أَیْ أَهْلَکَتْهُمْ وَ کَانُوا إِذَا ظُلِمُوا رُحِمُوا ؛ نام های مکه پنج است: مکه، بکه، ام القری، ام رحم و بسّاسه. هرگاه مردم در مکه ظلم می کردند، آنان را هلاک می کرد و هر گاه ظلمی به آنها می شد مورد رحمت قرار می گرفتند.»(2)
در این حدیث نسبت به حدیث قبلی تفاوتی وجود دارد و آن این که هرگاه شخصی در مکه مظلوم قرار گیرد، مرحوم واقع می شود. در حالی که در حدیث سابق رحمت را برای ملازم مکه دانست. آن چه از این احادیث به دست می آید این است که این شهر مقدس نسبت به ظلم، بی تفاوت و خنثی نیست و نسبت به ظالم و مظلوم حساس است و در قبال هر دو عکس العمل خاصی از خود نشان می دهد. مواجهه او با ظالم، هلاکت و با مظلوم، رحمت است و این خاصیت شهری است که خدا به آن شرافت و قداست بخشیده است.
1- مکه
یکی از نام های این شهر مقدس، مکه است. درباره علت نامگذاری این شهر به نام مکه وجوه مختلفی بیان شده است:
الف: کلمه «مکه» از ریشه «المکُّ» است. این واژه در لغت به معنی نابود کردن است.دو احتمال در باره این وجه تسمیه وجود دارد؛ یکی این که اگر کسی به قصد ظلم و تجاوز به این شهر تعدی کند، نابود خواهد شد و شاهد دیگر این که اگر کسی به این شهر وارد شود، خداوند به برکت این شهر مقدس گناهان او را نابود می کند. امام صادق علیه السلام در حدیثی فرمود: «لَا یَدْخُلُ مَکَّهَ رَجُلٌ بِسَکِینَهٍ إِلَّا غُفِرَ لَهُ … ؛ هرکس با آرامش وارد شهر مکه شود، گناهانش بخشیده می شود.» (3)
گفتنی است وجه تسمیه مذکور در منابع لغوی هم بیان شده بود. نکته جالب این که مکه بخشی از سرزمین پهناوری است که به آن «حجاز» گویند. واژه حجاز از نظر لغت از«حجز»، به معنای مانع شدن، دور کردن و جدا ساختن است؛ زیرا انسان را از شهوات و لذائذ دنیوی جدا و دور می کند. (4)
ب: واژه «مکه» از ریشه «مکا، یمکو، مکاءً» باشد. مکا در لغت به معنای سوت زدن است، در این زمینه هم دو احتمال وجود دارد: یکی این که کلمه «مُکّاء» نام پرنده ای است (5) که در سرزمین حجاز فراوان یافت می شد. از این پرنده به هنگام پرواز صدایی شبیه سوت شنیده می شد. احتمال دیگر آن است که علت نامگذاری این شهر این بوده که عده ای نزد کعبه می آمدند و در کنار آن، به جای نماز، دست و سوت می زدند. ظاهراً این عمل تا زمان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و تا ابتدای ظهور اسلام ادامه داشته است. در مجمع البیان آمده است: (6) «روایت شده است که هرگاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مسجدالحرام نماز می گزارد، دو مرد در سمت راست او سوت می زدند و دو مرد دیگر در سمت چپ آن حضرت دست می زدند: تا نماز آن حضرت را برای او پریشان کنند. خداوند تمامی آنها را در جنگ بدر به هلاکت رساند.» این احتمال با روایتی تأیید می شود. از امام رضا علیه السلام نقل شده است:«وَ سُمِّیَتْ مَکَّهُ مَکَّهَ لِأَنَّ النَّاسَ کَانُوا یَمْکُونَ فِیهَا … ؛ از این جهت مکه، مکه نامیده شد، چون مردم در آنجا سوت می زدند ….»(7)
گفتنی است که واژه مکّه در قرآن تنها در یک آیه به کار رفته:«وَهُوَ الَّذِی کَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ عَنْهُمْ بِبَطْنِ مَکَّهَ مِنْ بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَکُمْ عَلَیْهِمْ وَکانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیراً ؛ اوست که چون در بطن مکه بر آنها پیروزیتان داد، دست آنها را از شما و دست شما را از آنها باز داشت، و خدا به کارهایی که می کردید آگاه و بینا بود.»(8)
این آیه در باره صلح حدیبیه نازل شده است و خداوند در این آیه هردو طایفه را از آزار و جنگ برحذر می دارد تا به صلح روی آورند. این صلح در منطقه ای به نام حدیبیه صورت گرفت. از آنجا که محل حدیبیه نزدیک مکه قرار دارد، به گونه ای که حتی بعضی گفته اند یکی از اراضی مکه بوده و جزء محدوده حرم است، در این آیه تعبیر به «بطن مکه» شده است. (9)
منابع
1-خصال صدوق، ص 278، روایت 22؛ فروع کافی، ج 4، ص 211، روایت 18؛ فقیه، ج 2، ص 257، روایت 2349
2-وسائل الشیعه، ج 9، ص 350، روایت 17658
3- فروع کافی، ج 4، ص 401
4- اللمع، ص 158.(معمولًا درباره وجه تسمیه حجاز این گونه می گویند که رشته کوه سراه از شمال تا جنوب در برابر دریای سرخ کشیده شده است. این کوه دو قسمت را از یکدیگر جدا کرده که در یک سو نجد و در سوی دیگر تهامه قرار گرفته و حجاز دقیقاً قسمتی است که به سوی غرب، یعنی دریای سرخ کشیده می شود. ر. ک: آثار اسلامی مکه و مدینه، ص 32.)
5–لسان العرب، ج 13، ص 161
6-مجمع البیان، ج 4، ص813
7-علل الشرایع، ص 397، روایت1
8- فتح: 24
9-المیزان، ج 18، ص 288
ادامه دارد…….