ايمني و شناخت:
نسبت ايمني با انسان و نسبت آن با جهان و طبيعت، چيست؟ آيا انسان در اين طبيعت ايمن است و ايمني دارد؟ يا هيچ ايمنياي در اين طبيعت براي انسان وجود ندارد؟ پاسخ هر دو طرف سؤال، مطلق نيست. نه ميتوان گفت انسان در اين جهان ايمن است و نه ميتوان گفت براي او ايمني وجود ندارد. مساله به اصطلاح «اگري» است اگر بشر اصول و فروع ايمني را رعايت كند ايمن ميشود و گرنه، نه.
البته ممكن است كسي با همه دقت و رعايت اصول و فروع ايمني باز دچار حادثه گردد ليكن اينگونه موارد خيلي كم و در ليست آمارها بسيار اندك است.
انسان در زندگي طبيعي و قبل از مدنيت تنها در معرض آفات و خطرهاي طبيعي ـ اعم از طبيعت ساكن و طبيعت منحرك ـ روبه رو بود و براي مقابله با آنها مسلحترين موجود بود زيرا هم مانند حيوانات به جهاز غريزه مجهز بود، و هم از خرد بهره ميگرفت. با پيدايش مدنيت و توسعه آن و ظهور انواع محصولات صنعتي، عوامل و منشأهاي حادثه و خطر نيز توسعه يافته بودند و هستند افرادي مانند ژان ژاك روسو كه از ديدگاه دستكم زيست محيطي عقيده دارند كه انسان در آن عصر ايمنتر از امروز بوده است و براستي از نظر كيفيت و چشيدن مزه «آسايش» عقيده اينان دور از حقيقت نيست گرچه از نظر كميت عمرها و كميت برخورداريها، عصر حاضر قابل مقايسه با دورانهاي پيشين نميباشد، اما در هر صورت و با هر معيار و سنجش مقوله ايمني يك مقوله بيشتر كيفي است تا كمّي.
انسان قبل از مدنيت علاوه بر الهامات غريزي كه در«خطر پرهيزي» داشت نسبت به شناخت خطرها چندان نيازي به آموزش و تحقق درچون و چراهاي حادثهها نداشت خطرهائي كه او راتهديد ميكردند از طوفان، سيل، آتش، و درندگان، تجاوز نميكرد حتي او در قبال زلزله نيز در امان بود هنوز هم باديه نشينان از ناحيه چيزي بنام زلزله و آوار تهديد نميشوند.
انسان امروزي با صدها بل هزاران نوع منشأ خطر روبه رو است تنها درچهار ديواره خانه دهها عامل خطر وجود دارد، در محيط شهر، اجتماع، بين الجوامع، توسعه تسليحات، نيروگاههاي هستهاي و غير هستهاي، وسايل نقليه، آلودگي صوتي، و شرايط زيست محيطي و…
اگر جملههاي فوق سيماي نگرش تك بعدي و يا بدبينانه داشته باشد نه به دليل بدگزيني بل به دليل ماهيت موضوع بحث است، بحث درايمني است و همه امكانات رفاهي در جهت خلاف ايمني هستند گرچه ميتوان در فوايد و بل در مواقعي درحياتي و انساني بودن آنها داد سخن داد. اين ويژگي ايمني است و امدادگران افراد بدبين نيستند بل كار مقدسشان ايجاب ميكند كه با زنگ خطر آماده شوند و با آژير خطر مرگ حركت كنند.
انسان امروزي در اين بحبوحه خطرها ميتواند ايمني خويش را تأمين كند به چهار شرط:
1ـ شناخت: شناخت طبيعت، شناخت محيط زيست عمومي، شناخت محيط شهر، شناخت محيط خانواده، شناخت محيط كار و شناخت خود.
2ـ آموختن: آموختن اصول و فروع ايمني.
3ـ به جريان افتادن آموختهها و آموزهها در رگهها و شبكه فرهنگ عمومي.
4ـ به كار بستن آموختهها.
شناخت طبيعت:
كرهاي كه ما در روي آن زندگي ميكنيم درعين حال كه به وجود آورنده و پرورنده ما است انباشته از خصلتهاي ضد ايمني است زلزله، سيل، طوفان، سقوط صخره و سنگ، سرما،گرما، رعد، برق، ارتفاع، گودال و… كه حوادث طبيعي و فيزيكي ناميده ميشوند. و درپهنه حيات نيز ميكربهاي گوناگون، درندگان، گياهان سمّي، خزندگان گزنده و… همگي ايمني انسان را تهديد ميكنند.
با نگاه به اين روي سكّه همه چيز را بر عليه ايمني بل بر عليه اساس زندگي انسان، ميبينيم و اگر پديدههاي صنعتي و اجتاعي ديگر را كه توسط خود بشر ساخته و پديد شدهاند از قبيل انواع سمها، گازها، ديوارها، خودروها ماشينآلات و دستگاههاي صنعتي، داربستها، ابزارها، تصادفات، حريقها و… را بيفزائيم به يك تصوير وحشتناك ميرسيم.
امّا با نگاهي به آن روي سكه مشاهده ميكنيم همه چيز جهان از ريزترين موجودات مانند اتم و ملكول تا درشت اندامترين دستگاه خلقت مانند منظومه و كهكشان در خدمت بشر هستند. پس آن چه مهم است نحوه برخورد و رفتار انسان با اين طبيعت و پديدههاي آن است بايد راه و روش اين رفتار مشخص وشناخته شود تا هم از منافع جهان استفاده شود و هم از خطرهاي آن ايمني حاصل شود. هيچ چيزي دراين طبيعت بيجا و بيمورد آفريده نشده و هيچكدام از آنها بيفايده نيست:
و سخّر لكم ما في السّموات و ما في الارض:[1]به كار گماشته است براي شما آن چه را كه درآسمانها وزمين است.
وسخّر لكم ما في الارض:[2] و به كار گماشته است براي شما هر آن چه را كه در زمين است. قرآن درمورد پديدههاي صنعتي و مدني نيز همين بيان را دارد:
و سخّر لكم الفلك في البحر بامره:[3] و براي شما امكان به كارگيري كشتي را در دريا داده است با امر خودش.
الم تر انّ الله سخر لكم ما في الارض و الفلك تجري في البحر بامره:[4] آيا مشاهده نميكني كه خداوند هر آن چه را كه درزمين است و نيز كشتي را براي شما به كار گماشته است.
از اين ديدگاه قرآن، پديدههاي صنعتي و مدني نيز درست مانند پديدههاي طبيعي درجهت نفع انسان هستند و هر دو يك روش و روال صحيح را در قبال خودشان از بشر خواستارند تا درخدمت بشر باشند. اين روش وروال و شناخت كليات و جزئيات آن را «علم ايمني» ميناميم.
شناخت محيط زيست: طبيعت و اجزاي آن، موزون و هماهنگ است خواه در عرصه فيزيك:
غرّز غرائزها: ويژگي و خواص هر كدام (از اجزاي طبيعت ) رابه آن داده.
والزمها اشباحها: و شكل هر كدام را بدان بخشيده است.
ولائم بين مختلفاتها:[5] وهماهنگ و سازگار نمود ناهنماهنگها وناسازگاريهاي آنهارا.
و خواه در عرصه حيات، همه موجودات نموّ كننده از ميكرب تا درختان بزرگ و حيوانات همه درخدمت بشرهستند و هيچ چيز زايد يا غير لازم و نيز هيچ نقص و كمبودي در طبيعت و محيط زيست وجود ندارد:
الّذي خلق سبع سموات طباقاً ما تري في خلق الرّحمن من تفاوت فارجع البصر هل تري من فطور: او خدائي است كه آفريده هفت آسمان منطبق بر هم مشاهده نميكني در آفريدة رحمان هيچ كاستي و زيادياي پس بگردان ديدگانت را (در پهنه آفرينش، مطالعه و بررسي كن) آيا هيچ سستياي مشاهده نميكني؟
ثم ارجع البصر كرّتين ينقلب اليك البصر خاسئاً و هو حسير:[6] آنگاه چشمت را مكرر بچرخان (يا با چشم مكرر و مسلّح بررسي كن و براي يافتن كاستي يا ناهماهنگي سعي كن) بر ميگردد چشمت به سوي خودت بازمانده و وامانده.
موجوداتي كه در طبيعت هستند وجود و حضورشان لازم و ضروري است و همه چيز در جهت سود بشر، انواع ميكرب و تك ياختهايها اساس و منشأ حيات هستند اگر آنها وجود نداشتند حياتي و موجود جانداري به وجود نميآمد. در بيانات اهل بيت ـ عليهم السلام ـ تصريح شده است كه: هر كرهاي كه داراي موجودات زنده شده و يا در آينده خواهد شد[7] در همهشان آغاز حيات با موجودات ريز[8] «جنبندگان» «يدبّون»[9] است كه تكثيرشان نه از طريق مذكر و مؤنث (من غير فحولة ولا انثاث)[10] بلكه هر واحد ازآنها به دو واحد تقسيم شده و تكثير مييابند.
امروز ما اين جنبندگان فاقد نر و ماده را باكتري ميناميم. انواع ميكرب، باكتري، ويروس همه نعمتهائي هستند مانند هر نعمت ديگر و اين انسان است كه بايد نحوه رفتار و برخورد خودش را با آنها تنظيم نمايد و بداند كه چه راهي را بايد برگزيند.
شناخت طبيعت و شناخت محيط زيست و اهميت پديدههاي هستي ما را تشويق ميكند كه از رفتارهاي نادرست و نيز رفتارهاي مخرب و برهم زننده هماهنگي طبيعت پرهيز كنيم و با دست خودمان منشأ آسيب و آفت بر عليه خودمان ايجاد نكنيم روش ايمني را در پيش بگيريم و از روش ضد ايمني خودداري كنيم.
ميكروبها و انواع تك سلوليها علاوه بر اينكه اولين منشأ حيات هستند چرخه «توليد غذا» نيز به عهده آنهاست كرة زمين بدون آنها نميتواند غذائي براي گياهان و جانداران داشته باشد. و نيز با صرف نظر از چرخه توليد غذا اگر تك سلوليها وجود نداشته باشند كره زمين در مدت كوتاهي زير زبالهها متعفن شده ودفن ميگردد. ميكروب و تك ياختهايها در اصل عامل پاكيزه كننده طبيعت هستند نه عامل آلودگي.
ممكن است روزي كساني مدعي شوند كه فلان موجود هيچ سودي در طبيعت ندارد چنانكه پيشتر در مواردي پيش آمده است ليكن با گذشت زماني نه چندان طولاني متوجه شدهاند كه همان موجود نيز نقش مهمي در هماهنگي طبيعت داشته است.[11]
شناخت محيط خانه:
هنوز علم و فنآوري به آن حد نرسيده كه بشر را از زلزله و امثال آن كاملاً ايمن نمايد و اساساً برخي از حوادث طبيعي قابل كنترل توسط دانش و صنعت نيستند مانند «چين خوردگي» و يا حمله يك كره مدار گسسته به كره زمين و يا سنگهاي بزرگ سرگردان فضائي و…، محيط خانه علاوه بر حوادث طبيعي و آفتها و آسيبهاي ناشي از آن، و نيز علاوه بر تهديداتي كه از جانب جانداران ريز و درشت متوجه انسان است و چيزي به نام خانه از آنها كاملاً ايمن نگشته، خود خانه به عنوان يك پديده غير طبيعي هماهنگي طبيعي محيط را به نسبتي مختل مينمايد و خانه چيزي است كه خيلي از چرخههاي طبيعت درآن دچار اختلال و دگرگوني، و حذف، ميشوند. و به همين دليل پديدهاي به نام خانه از جهتي يك ابزار مهم ايمني و از جهتي خود وسيلهاي جدي است بر ضد ايمني.
خانه عامل ايمني است از اين جهت كه ما را از چرخه «خوردن جاندار جاندار ديگر را» تا حد زيادي بيرون ميكند و انسان در سايه خانه از خطر ببر و پلنگ و… ايمن ميشود ونيز ازچرخه سرما و گرما.
اما وجود خانه ميكربها را نيز از چرخه لازمشان خارج ميكند و فعاليت آنها را بيشتر در جهت ضد ايمني و در مسير منفي و مضرّ قرار ميدهد. هرگز نبايد تصور كرد كه خطر دچار شدن به ميكرب مضرّ در خانه كم است. همه چيز در فضاي بيرون آلوده نيست اما همه چيز خانه، به نسبتي و به نوعي آلوده است آنهم در تميزترين و بهداشتيترين خانه. و اگر همه اشياء خانه را كاملاً و وسواسانه ضد عفوني كنيم نيازمند اقدامات واكسيناسيون خواهيم گشت كه معلوم نيست اين اقدامات نيز نتيجه مطلوب را بدهد.
يك لاك پشت در محيط آزاد 300 سال عمر ميكند و يك انسان در محيط خانه و جامعه حداكثر 120 سال، خانه كه خود يك وسيله ايمني است هنگام زلزله به يك وسيله ضد ايمني بس خطرناك ـ خطرناك از نظر كمي و كيفي ـ تبديل ميشود. و نيز ابزار و وسايل لازم در خانه از ريزترين وسيله تا كپسول و لوله گاز همگي حادثه ساز هستند. بنابراين محيط خانه سخت نيازمند شناخت و سخت نيازمند رعايت اصول و فروع ايمني است. بيش از نيازي كه انسان در طبيعت آزاد به آن نيازمند است.
و به عنوان يك قاعده كلي بايد گفت: در اين طبيعت و اجتماع هر جا كه وسايل و امكانات رفاهي زياد است به همان نسبت دقت و مراقبت زيادي براي ايمني لازم است بل لزوم دقت با تصاعد هندسي است نه با نسبت مساوي.
بايد ابزار و وسايل و امكانات محيط خانه را شناخت، خود ساختمان و استحكام آن را دانست، بايد از وضعيت طبيعي زمين زير ساختمان و نيز از وضعيت عارضي آن اطلاع كافي به دست آورد، وجود چاه يا قنات قديمي و يا…
شناخت محيط كار: محيط كار ميتواند همه شرايط محيط خانه را داشته باشد آشپزخانه، دستشوئي و… واگر ابزاركار، مواد كار و محل كارهمه در زير يك سوله باشند در اين صورت محيط كار (علاوه بر همه آفتها و آسيبهائي كه در محيط خانه هستند) به دليل حضور ابزار و مواد كار داراي خطرها و منشأهاي حوادث بيشتر ميشود كه متأسفانه هنوز اين قبيل كارگاهها بل اين قبيل سازمانها و احياناً در مواردي ادارهها، وجود دارند.
اصول ايمني با خردورزي ويژه خود ايجاب ميكند شناخت دقيق محيط كار را، ساختمان و همه گوشههاي آن را، شرايط زير زمين و آن چه در زير زمين است: كانالها، لولهكشيها و…، پلهها، دربها، اضطراريها، و… را، و آنگاه در آن ميتوان مشغول به كار شد.
شناخت خود:
شناخت انسان (كه چه قدرآسيبپذير است آسيبپذيري بهداشتي و آسيبپذيري فيزيكي و حفاظتي) براي ايمني ضرورت دارد. شناخت «خودآگاهانه» و حسابگرانه، نه درحدّ «احساس ناخودآگاه» و در حد غريزي و بدون حسابگري.
غريزه در خدمت ايمني است «ترس» در حد معتدل يكي از مواهب الهي است اما غريزة «خطرگريزي» بيش از آن چه در حيوانات مشاهده ميكنيم كاربرد ندارد، و اين اگر كافي باشد براي حيوان سزاوار است نه انسان حتي در يك زندگي بدون غير مدني يا غارنشيني. و از جانب ديگر انسان در مقايسه با حيوان بهره كمتري از غريزه دارد. سگ و الاغ زلزله را پيش از وقوع حس ميكنند و انسان از آن عاجز است.
قال علي ـ عليه السلام ـ : مسكين ابن آدم تؤلمه البقة و تقتله الشّرقه:[12] مسكين است انسان پشهاي او را آسيب ميرساند وخونابهاي (چرك دمل) او را ميكشد.
پشه مالاريا او را دچار تب وآبله روئي ميكند و گاهي ميميراند و خونابة يك دمل به جريان خون نفوذ كرده و او را ميكشد.
و تُنتنه العَرقة:[13] و گندين ميكند او را عرقي كم.
و اگر با كسرة حرف عين خوانده شود: تنتنه العِرقة: يك رگ كوچك (كه آسيب ببيند) كل وجود او را دچار عفونت ميكند.
شايد مراد از «عرقه» ريشة ريز، ريشة موئين باشد و ممكن است معني دوم و سوم با هم اراده شوند كه به معني «مويرگ» ميشود، يك مويرگ سرطاني كه وجود او را دچار مرگ ميكند. و يا يك مويرگ مغز كه آسيب ببيند…
شخصيت ايمنيگرا:
شايد بگوئيد: خوب اين قبيل مسايل را همه ميدانند و مراد از اين همه توضيح واضحات چيست؟ اولاً آن چه مورد نظر است «شناخت» است نه دانستن. در ثاني شناخت محض نيز كافي نيست آن چه لازم است شناختي است كه «جزء شخصيت» انسان باشد و دركانون شخصيتش نهادينه شود. خطرگريزي در موجود جاندار از منبع غريزي نشأت مييابد و در انسان بايد به مرحله دانش و علم برسد سپس به مرحله شناخت و آنگاه مجدداً به عمق وجودش رسيده و مانند غريزه جزء شخصيتش گردد، و چنين شخصيتي در جامعه پر خطر و پرحادثه امروزي قابل اطمينان است كه در ميان جامعه رل رانندگي به دست گيرد و يا گروه كارگران او را درجمعشان بپذيرند. عصر، عصر توسعه صنعتي و دوران پيچيدگي امور و عصر خطرهاست كسي كه در اين روزگار ميزيد بايد انسان اين روزگار باشد.
بالاخره بايد پذيرفت كه زندگي دنيائي «لا تُؤمن فجعتها»[14] از حادثهاش نميتوان ايمن بود و اين عدم اطمينان هميشگي است نبايد به امكانات ايمني ـ با همه ارزشهايش ـ مغرور گشت. براي تأمين ايمني فردي و اجتماعي فرهنگ ايمني و شخصيت ايمنيگرا لازم است و گرنه هر چه علوم بيشتر توسعه يابند و ابزار و امكانات رفاهي افزونتر شود عدم ايمني نيز به همان ميزان بلكه چندين برابر آن افزايش خواهد يافت زيرا «…و خيرها بشرّها»[15] خيرهاي زندگي با شرهايش آميخته است و توسعه ابزار و امكانات ايمني هچ وقت نتوانسته و نميتواند همگام با توسعه منشأهاي حادثه پيش برود. حتي دانش ايمني دنبالهرو ساير دانشهاست كه به طور مرتب منشأ حادثه ايجاد ميكنند نه پيشرو آنها. و اين طبيعت قضيه است. پس اساسيترين و پايهايترين اصل در اصول ايمني، فرهنگي و شخصيتي شدن ايمني است.
اولين عامل ضد ايمني:
در اين عصر پرشتاب و «عصر كميتها» اولين عامل ضد ايمني «احساس ايمني» است و اين احساس يا از عدم شناخت جهان، حيات، صنعت، محيط زيست، محيط خانه، محيط كار، انسان، ناشي ميشود يا از «ندانستن قدر خود».
احساس ايمني دو نوع است مطابق واقع و موهوم، اولي مثبت و هدف است و اين همه بحث از ايمني به خاطر تأمين آن است. اما احساس ايمني موهوم يعني احساسي كه ناشي از جهل و عدم آگاهي است اين نوع مانع از تأمين ايمني است و اگر اين احساس دريك جامعه رواج يابد مردم را به مغاك غرور تباهگر ميكشاند.
اعقل الناس محسن خائف و اجهلهم مسيئي آمن:[16]خردمندترين مردم كسي است كه كار نيكو و زيبا انجام دهد و احساس ايمني نكند و نادانترين مردم كسي است كه كار بد انجام دهد و احساس ايمني كند.
اين نوع احساس ايمني خواه ناشي از عدم شناخت و كودني باشد و خواه ناشي از «به شخصيت نپيوستن شناخت» باشد و يا ناشي از «بها و ارزش قائل نبودن به خود» باشد در هر صورت ريشهاش جهل است همان طور كه در حديث بالا ديديم و در حديث زير جانب ديگرش را ميبينيم:
كفي بالمرء جهلاً ان لا يعرف قدره:[17] درناداني شخص همين بس كه قدرخويش را نشناسد.
العالم من عرف قدره و كفي بالمرء جهلاً ان لايعرف قدره:[18] دانا كسي است كه قدر خويش را بداند و در ناداني شخص همين بس كه قدر خويش را نشناسد.
هلك امرءٌ لم يعرف قدره:[19] نابود ميشود كسي كه قدر خود را نداند.
كسي كه براي جان و سلامتي خويش ارزش قائل نيست نبايد دركار گروهي پذيرفته شود.
فانّ الجاهل بقدر نفسه يكون بقدر غيره اجهل:[20] كسي كه بر قدر خويش نادان باشد نسبت به ديگران نادانتر خواهد بود.
از اين مقدمه طولانی نتيجه ميگيريم كه فرهنگ ايمني مقدم بر ابزار ايمني است. هرجامعه و فردي وقتي از يك ابزار يا امكانات استفاده ميكند كه فرهنگ آن را داشته باشد هم فرهنگ نياز به آن، و هم فرهنگ به كارگيري آن، بهترين و مفيدترين وسيله در صورت فقدان فرهنگ مربوطهاش، عاطلترين و بياستفادهترين وسيله ميشود. جامعهاي به ايمني كافي دست مييابد كه فرهنگ نياز به ايمني و فرهنگ به كارگيري ابزار ايمني را داشته باشد.
پی نوشت:
[1]ـ سوره لقمان، آيه 20 ـ و سوره جاثيه، آيه 13.
[2]ـ سوره حج، آيه 65.
[3]ـ سوره ابراهيم، آيه 32.
[4]ـ سوره حج،آيه 65.
[5]ـ نهج البلاغه، خطبه اول.
[6]ـ سوره ملك،آيه 3و4.
[7]ـ بحار،ج 57،ص 321.
[8]ـ بحارج 57،ص 322.
[9]ـ بحار ج57، ص323.
[10]ـ بحار، همان جلد، ص 321و323.
[11]ـ در آينده بحث نسبتاً مشروحي در مورد ميكرب خواهد آمد.
[12]ـ نهجالبلاغه، قصار،411.
[13]نهچالبلاغه،قصار411
[14]ـ نهجالبلاغه، خطبه 110.
[15] ـ نهجالبلاغه، خطبه112
[16]ـ بحار، ج77، ص 165.
[17]ـ نهج البلاغه، خطبه 16.
[18]ـ نهج البلاغه، خطبه 102.
[19]ـ نهج البلاغه، حكم 141.
[20]ـ نهج البلاغه، كتاب 53.
فرم در حال بارگذاری ...