امام صادق عليه السلام:
لا تَدَع زيارَةَ الحُسَينِ بنِ عَلىّ عليه السلام و مُر اَصحابَكَ بِذالِكَ، يَمُدُّ اللّه فى عُمرِكَ و يَزيدُ اللّه فى رِزقِكَ و يُحييكَ اللّه سَعيدا و لاتَموتُ اِلاّ سَعيدا و يَكتُبكَ سَعيدا؛
زيارت امام حسين عليه السلام را رها نكن و دوستان خود را هم به آن سفارش كن، كه در اين صورت، خداوند عمرت را طولانى و روزى ات را زياد مى كند و زندگى ات را همراه با سعادت مى كند و جز سعادتمند نمى ميرى و نام تو را در شمار سعادتمندان، ثبت مى كند.
كامل الزيارات ص 152
امام صادق عليه السلام:
لا تَدَع زيارَةَ الحُسَينِ بنِ عَلىّ عليه السلام و مُر اَصحابَكَ بِذالِكَ، يَمُدُّ اللّه فى عُمرِكَ و يَزيدُ اللّه فى رِزقِكَ و يُحييكَ اللّه سَعيدا و لاتَموتُ اِلاّ سَعيدا و يَكتُبكَ سَعيدا؛
زيارت امام حسين عليه السلام را رها نكن و دوستان خود را هم به آن سفارش كن، كه در اين صورت، خداوند عمرت را طولانى و روزى ات را زياد مى كند و زندگى ات را همراه با سعادت مى كند و جز سعادتمند نمى ميرى و نام تو را در شمار سعادتمندان، ثبت مى كند.
كامل الزيارات ص 152
اربعین یعنی عشق ابه امام حسین (ع)
طرز تهیه بستنی زعفرانی
مواد اولیه
خامه ۱۰۰گرم
زعفران سائیده شده یک سوم قاشق چایخوری
گلاب نصف استکان
شیر ۱کیلو
شکر ۲۵۰گرم
ثعلب ۳تا۵ گرم
شیررا میجوشانیم وبعدحرارتش راملایم کرده وزعفران حل شده درگلاب را اضافه میکنیم.شکروثعلب مخلوط شده را هم کم کم اضافه میکنیم باچنگال مرتب هم میزنیم تاشکروثعلب به خوبی درشیرحل شود بعدازخنک شدن مایع بستنی انرادرظرفی(استیل)میریزیم ودریک ظرف پرازیخ نرم شده قرارمیدهیم باهمزن مرتب هم هم میزنیم تابستنی خودش راگرفته وسفت وکشدارشود ظرف رادرفریزر قرارمیدهیم وبعدازنیم ساعت بستنی رادرمی اوریم ومجددا باهمزن هم میزنیم تابستنی اماده شود موقع سرومیتوانیددرظرف بستنی خوری ریخته بایک قاشق سوپ خوری شربت البالو تزیین ویاباخامه تکه تکه شده بستنی راتزیین کنید.
خامه را با کاردک فلزی یا پلاستیکی به کف سینی به۲میلیمتر بکشید ودرفریزر قراردهید بعد از سفت شدن انرا با کاردک ازسینی جداکنید و به بستنی اضافه کنید.هنگام سروبستنی ازپودرپسته هم میتوان استفاده کرد.
نکته:توجه داشته باشیدکه شیرحتما جوشیده شده باشد
ختم خیلی مجرب
دانشمند محترم آقای شیخ محمد رازی می نویسد: به نقل از حجة الاسلام و المسلمین آقای حاج سید نورالدین آیة الله زاده میلانی، از ایشان شنیدم که آقای یاسری فرمود در ورقه ای ختمی را با آداب آن دیدم که از قول شیخ بهایی قدس سره نوشته است: هر کس این عمل را در طول ده روز انجام دهد به این ترتیب که روز جمعه شروع و تا ده روز پایان آن روز یک شنبه می شود، اگر مطلب و حاجتش برآورده نشود مرا لعنت کند، روزی صد بار بگوید:
بسم الله الرحمن الرحیم یا مفتح الابواب یا مقلب القلوب و الابصار و یا دلیل المتحیرین و یا غیاث المستغیثین توکلت علیک یا رب فاقض حاجتی واکف مهمی و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم و صلی الله علی محمد و اله اجمعین. (مجربست)
گنجینة دانشمندان، ح 4. رویاهای صادقانه، موسی خسروی.
یکی از پادشاهان به بیماری هولناکی که نام نبردن آن بیماری بهتر از نام بردنش است، گرفتار گردید. گروه حکیمان و پزشگان یونان به اتفاق رأی گفتند: چنین بیماری، دوا و درمانی ندارد، مگر اینکه زهره (کیسه صفرای) یک انسان دارای چنین و چنان صفتی را بیاورند (و آن پادشاه بخورد تا درمان یابد).
پادشاه به مأمورانش فرمان داد تا به جستجوی مردی که دارای آن اوصاف و نشانه ها می باشد، بپردازد و او را نزدش بیاورند.
مأموران به جستجو پرداختند، تا اینکه پسری (نوجوانی) را با همان مشخصات و نشانه ها که حکیمان گفته بودند، یافتند و نزد شاه آوردند.
شاه پدر و مادر آن نوجوان را طلبید و ماجرا را به آنها گفت و انعام و پول زیادی به آنها داد و آنها به کشته شدن پسرشان راضی شدند. قاضی وقت نیز فتوی داد که: ریختن خون یک نفر از ملت به خاطر حفظ سلامتی شاه، جایز است.
جلاد آماده شد که آن نوجوان را بکشد و زهره او را برای درمان شاه، از بدنش درآورد. آن نوجوان در این حالت، لبخندی زد و سر به سوی آسمان بلند نمود.
شاه از او پرسید: در این حالت مرگ، چرا خندیدی؟ اینجا جای خنده نیست.
نوجوان جواب داد: در چنین وقتی، پدر و مادر، ناز فرزند را می گیرند و به حمایت از فرزند برمی خیزند و نزد قاضی رفته و از او برای نجات فرزند استمداد می کنند و از پیشگاه شاه دادخواهی می نمایند، ولی اکنون در مورد من، پدر و مادر به خاطر ثروت ناچیز دنیا، به کشته شدنم رضایت داده اند و قاضی به کشتنم فتوا داده و شاه مصلحت خود را بر هلاکت من مقدم می دارد. کسی را جز خدا نداشتم که به من پناه دهد، از این رو به او پناهنده شدم:
پیش که برآورم ز دستت فریاد؟ - هم پیش تو از دست تو گر خواهم داد
سخنان نوجوان، پادشان را منقلب ساخت، دلش به حال نوجوان سوخت و اشکش جاری شد و گفت: هلاکت من از ریختن خون بی گناهی مقدمتر و بهتر است. سر و چشم نوجوان را بوسید و او را در آغوش گرفت و به او نعمت بسیار بخشید و سپس آزادش کرد. لذا در آخر همان هفته شفا یافت. (و به پاداش احسانش رسید.)
همچنان(1) در فکر آن بیتم(2) که گفت: - پیل بانی بر لب دریای نیل(3)
زیر پایت گر بدانی حال مور - همچو حال تو است زیر پای پیل(4)
1)همچنان: هنوز.
2) بیتم: شعر.
3) نگهبان فیلها در ساحل رود نیل.
4) یعنی: اگر خواهی از حال مورچه در زیر پای خود آگاه شوی، به حال خود در زیر پای پیل بنگر. (و با این مقایسه، ظلم نکن).
مواد اولیه
تخم مرغ ۴ عدد
سبزی معطر نصف پیمانه
ماکارونی آبکش شده نیم کیلو
سیر ٢ حبه
فلفل دلمه ای ١ عدد
نمک، ادویه و روغن به مقدار لازم
طرز تهیه:
ماکارونیها را پخته و آبکش میکنیم. سپس تخممرغ، سبزی معطر و نمک و فلفل را اضافه میکنیم. سیرها را رنده کرده و داخل مواد میریزیم. فلفل دلمهای را نیز رنده کرده و به مواد فوق میافزاییم و در روغن داغ سرخ میکنیم.
پس از این که نفس زکیه (محمد بن عبد الله بن حسن بن الامام حسن المجتبی) و قتیل باخمری (ابراهیم بن عبدالله) در مقابل حکومت غاصبانه بنی عباس خروج کرده و شهید شدند: برادر آنها یحیی بن عبدالله از ترس دستگیر شدن و جور بنی عباس (هارون رشید) بسوی دیلم فرار کرد.
مردم دیلم از هر طرف باو متوجه شده، و در حق او اعتقاد و ایمان محکمی پیدا کردند، و رفته رفته بر محبوبیت و مقام او افزوده شده، و اهالی دیلم به عنوان خلافت از او بیعت کردند.
قدرت و شوکت یحیی بن عبد الله بیشتر و وسیعتر شده، و هارون برای رفع خطر و ضررهائیکه پیش بینی می شد، لشگر انبوهی در حدود پنجاه هزار نفر بسوی دیلم روانه کرده و توصیه کرد که بهر نحوی است این خطر را دفع کنند.
فضل بن یحیی بریاست لشگر بسوی دیلم حرکت کرده، و با یحیی بن عبد الله وارد مذاکره شدند، و در نتیجه موافقت گردید که، از جانب هارون الرشید امان نامه ای با امضاء و شهادت جمعی از قضاة و فقهاء و بزرگان بنی هاشم برای او صادر شده، و یحیی بن عبد الله تسلیم و موافق باشد.
امان نامه بضمیمه هدایا و تحفه هایی از جانب هارون رسیده، و یحیی بن عبد الله از دیلم حرکت نموده، و با هارون در روزهای اول با نهایت گرمی و مهربانی ملاقات نمودند، متأسفانه پس از چندی هارون پیمان و عهد خود را نقض کرده و یحیی بن عبد الله را زندانی کرد.
در یکی از روزهائیکه یحیی بن عبدالله زندانی بود: مردی از آل زبیر پیش هارون آمده، و به عنوان سعایت اظهار می کرد که یحیی از گرفتن امان و پس از پیمان صلح: در باطن بر خلاف پیمان عمل کرده و مردم را به بیعت و خلافت خود دعوت می کرد.
هارون که در پی چنین بهانه ای بود دستور داد یحیی را از زندان حاضر کرده و اظهارات آن مرد زبیری را باو باز گفته، و از حقیقت امر بازپرسی نماید.
یحیی بن عبد الله دعوی او را از اصل منکر شد.
مرد زبیری هم بر اسرار و شدت اظهار خود افزود.
یحیی بن عبدالله فرمود: اگر تو در دعوی خود صادق و مطمئن هستی: قسم یاد کن یا دلیلی اقامه بنمای.
مرد زبیری شروع بقسم خوردن کرد که: قسم به پروردگاری که طالب حق و غالب است بر همه نیروهای جهان…
قسم آن مرد باینجا که رسید یحیی فرمود: ازین صیغه قسم صرف نظر کن، زیرا که چون کسی پروردگار جهان را تمجید و تعظیم کند: در عقوبت و مجازات او تعجیل نمی فرماید: و لازمست به یمین برائة قسم بخوری، و صیغه آن این است که بگوئی: از حول و قوه پروردگار جهان بریئی و خارج شده و در حول و قوّه خود هستم هرگاه اظهار من دروغ باشد.
مرد زبیری از پیشنهاد این قسم مضطرب و متوحش شده و گفت این چه قسم غریب و عجیبی است، من حاضر باین صیغه قسم نیستم.
هارون الرشید گفت: اگر تو راست می گفتی برای چه از قسم خوردن (بهر کیفیتی باشد) امتناع می ورزی؟ و برای چه می ترسی؟
مرد زبیری مجبوراً بهمان صیغه قسم یاد کرد، و چون از مجلس هارون بیرون رفت، در همانجا پایش بزمین خورده و جان داد.
جنازه مرد زبیری را حمل کرده و در قبری گذاشتند، و هر چه خاک بر آن قبر می رختند، پر نمی شد و همه فهمیدند که این معنی یک قضیه آسمانی و غیبی است و ناچار سقفی برای قبر درست کرده و از قبرستان برگشتند.
نتیجه
آری خداوند متعال چون روح است در قالب جهان، و همینطوری که تن بی روح فاقد نظم بوده و از جلب منافع و دفع خسارات عاجز است جهان نیز بدون ارتباط داشتن با پروردگار متعال از حفظ خود و از حفظ اعتدال و نظم و از جلب منافع و از تحصیل عوائد ضروری و از دفع مضار و خسارات عاجز و ناتوان خواهد بود شما اگر عضوی از بدن خودتان را قطع و جدا نمائید، بواسطه قطع ارتباط در میان آن عضو و روح (آنهم در اثر قطع رابطه ظاهری و اجتماعی بدن) خواهید دید که: آن عضو بکلی فلج و بیحس شده و اثری از نیروهای روح در آن پیدا نیست، هر فردی از افراد انسان نیز مانند عضوی است از مجموعه پیکره جهان، و باید پیوسته ارتباط خود را با مبدء فیض و مرکز نیروهای جهان حفظ نموده، و دقیقه علاقه خود را از پروردگار جهان منقطع نکند.
حول - عبارت است از دفع ضرر و حفظ نفس در مقابل پیش آمدها و حوادث مخالف، و قوّه - عبارت از نیروی قدرت و نیروی حرکت و نیروی تحصیل منافع است، و هر موجودی بواسطه این دو نیرو می تواند شخصیت و هستی خود حفظ کرده و بر حیات و زندگی خود ادامه بدهد: و این دو نیرو در هر موجودی بودیعه گذاشته شده، و هر فردی از راه این دو نیرو و بوسیله آنها با مبدء فیض و رحمت پروردگار جهان و جهانیان مربوط شده، و نیروی حول و قوت خود را حفظ می کند (لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم).
بدبخت و بیچاره و ذلیل آن کسی است که از مبدء رحمت و فیض و از مرکز عزت و عظمت و نور منقطع شده، و از فیوضات ربانی و توجهات غیبی و مددهای غیبی محروم بماند.