موضوع: "پرسش وپاسخ"
چرا حضرت محمد(ص) به اباالقاسم معروفاند؟
حسن بن فضال از پدرش نقل میکند از امام رضا(علیه السلام) پرسیدم چرا به پیامبر ابوالقاسم میگویند حضرت فرمود چون دارای فرزندی بود اسمش قاسم بود. گفتم یابن رسول الله آیا مرا لایق میدانی که بیشتر توضیح دهی حضرت فرمود بله آیا میدانی پیامبر (صلی الله علیه السلام) فرمود من و علی پدران این امت هستیم؟ گفتم بله. فرمود آیا میدانی پیامبر (صلی الله علیه السلام) نسبت به همه امت از جمله علی (علیه السلام) بمنزله پدر است؟ گفتم بله. فرمود: آیا میدانی علی (علیه السلام) تقسیم کننده بهشت و دوزخ است؟ گفتم بله. فرمود: از این رو به او گفته میشود ابوالقاسم چون پدر قاسم(یعنی قسمت کننده) بهشت ودوزخ است. « حَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ سَأَلْتُ الرِّضَا ع فَقُلْتُ لَهُ لِمَ کُنِّی النَّبِی ص بِأَبِی الْقَاسِمِ فَقَالَ لِأَنَّهُ کَانَ لَهُ ابْنٌ یقَالُ لَهُ قَاسِمٌ فَکُنِّی بِهِ قَالَ فَقُلْتُ یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَهَلْ تَرَانِی أَهْلًا لِلزِّیادَةِ فَقَالَ نَعَمْ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ أَنَا وَ عَلِی أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ قُلْتُ بَلَى قَالَ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَبٌ لِجَمِیعِ أُمَّتِهِ وَ عَلِی بِمَنْزِلَتِهِ فِیهِمْ قُلْتُ بَلَى قَالَ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ عَلِیاً قَاسِمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ قُلْتُ بَلَى قَالَ فَقِیلَ لَهُ أَبُو الْقَاسِمِ لِأَنَّهُ أَبُو قَاسِمِ الْجَنَّةِ وَ النَّار»(1)
(1). بحارالانوار ج۱۶ص ۹
آیا شعارهایی از قبیل مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل در مسجد و مکان های مقدس صحیح است؟
پاسخ : قرآن در آخرین آیه سوره فتح در معرفی مسلمانان واقعی می فرماید: اشداء علی الکفار رحماء بینهم تراهم رکعا سجدا «سوره فتح، آیه 29.» آنان نسبت به کفار سخت و نسبت به مؤمنان مهربان هستند، آنان را در حال رکوع و سجود می یابی که در صدد کسب رضای خداوند هستند.
در این آیه، قبل از رکوع و سجود، اشداء علی الکفار و رحماء بینهم مطرح شده است. شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل مصداق و نمونه ای برای عمل به آیه اشداء علی الکفار است که در متن قرآن آمده است. البته نباید تنها به سر دادن شعار اکتفا کرد که بالاتر و بهتر از شعار، شدت عمل است که در سایه تحصیل، وحدت، ابتکار، خودکفایی، عزت نفس، نفوذ ناپذیری و دوری از هر نوع سازش و نرمش که سبب طمع بد خواهان شود، به دست می آید.
قرآن به زنان پیامبر می فرماید: اگر تقوا دارید، با نرمی سخن نگویید، تا کسی که بیمار دل و هوسباز است،در شما طمع نکند. ان اتقیتن فلا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض «سوره احزاب، آیه 32.»
امروز که زنان پیامبر نیستند، این آیه بری ما پیام مهم سیاسی دارد و آن این که اگر مسلمانان تقوا دارند نباید در هیچ برخورد و قرارداد و جهت گیری سیاسی، از خود نرمشی نشان دهند که بدخواهان در ما و منافع ما طمع کنند. مهم آن است که ما خود را نبازیم و چراغ سبزی به بدخواهان نشان ندهیم.
منبع: پرسش های مهم پاسخ های کوتاه
نویسنده : حاج شیخ محسن قرائتی
پرسش : آیا فاطمه زهرا(س) معصوم بودند؟
پاسخ : از قرآن و روایات استفاده می شود که فاطمه زهرا (سلام علیها) دارای مقام عصمت می باشد.
پروردگار عالم در قرآن مجید مى فرمایند: «اِنَّمَا یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»؛ (1) (خداوند فقط مى خواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملًا شما را پاک سازد) (2) این آیه به صراحت بیان می دارد که اهل بیت معصوم و بى لغزش هستند و هیچ گناهى نمى کنند. چرا که کلمه «الرجس» دلالت بر عموم گناهان می کند و این آیه مبرا داشتن اهل بیت(علیه السلام) را، از تمام گناهان و لغزشها اعلان می دارد؛ و وقتی انسان از منظر الهی از تمام گناهان و لغزش ها به دور باشند؛ بدون هیچ شک و شبهه ای مدال پر افتخار عصمت را دارا خواهد بود.
در مورد شان نزول آیه هم در منابع حدیثی معتبر اهل سنت آمده که این آیه در شان فاطمه، علی و حسن و حسین(علیهما السلام) نازل شده که ما به جهت اختصار به بعض اقوال اشاره می کنیم:
1- در کتاب در المنثور آمده است: ام سلمه همسر رسول خدا(صلی الله علیه و آل) فرمود: پیامبر(ص) در خانه من بود، فاطمه زهرا(سلام علیها) در حالى که دست فرزندان خود را گرفته بود به همراه علی(علیه السلام) به خدمت پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) آمدند. پیامبر(ص) حسن و حسین را در آغوش گرفت. آنگاه على(علیه السلام) در سمت راست و حضرت فاطمه زهرا(سلام علیها) در سمت چپ ایشان نشستند. جبرییل نازل شد و آیه تطهیر را بر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نازل کرد. در این هنگام پیامبر(صلى الله علیه وآله) عبایى را که شب ها به روى خود مى کشید برداشت و همه را به زیر آن برد، سپس دست مبارک خویش را بیرون آورد و رو به سمت آسمان کرد و فرمود: «اَلّلهُمَّ اِنّ هولاءَ اهل بیتی وخاصَّتی فاَذْهِبْ عنهُم الرِّجْسَ و طَهِرَّهُمْ تطهیراً». آنگاه من ام سلمه، با شنیدن این جمله آرزو کردم به جمع آنها بپیوندم و صاحب این فضیلت گردم وقتى که گوشه عبا را بالا زدم تا وارد آن شوم پیامبر آن را کشید. عرضه داشتم: اى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) من جزء اهل بیت تو نیستم؟ پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «انّک عَلى خَیْر، انّک مِنْ اَزواجِ النَبی»؛ (تو زن نیکى هستى و از همسران پیامبرى).(3)
2- بیهقی از قول ام سلمه می نویسد؛ ام سلمه فرمود: «آیه تطهیر در خانه من، در حالى که پنج تن آل عبا (فاطمه ،علی، حسن و حسین) حاضر بودند نازل گردید، رسول خدا(صلى الله علیه وآله) عبایى را بر روى آنان افکند، سپس عرضه داشت: خدایا اینان اهل بیت من هستند، پروردگارا! رجس و پلیدى را از آنان دور کن و ایشان را پاک و مطهر گردان».(4)
3- در مستدرک علی الصحیحین هم آمده است؛ رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمودند: به سوى من بخوانید. صفیه گفت: چه کسى را اى پیامبر (صلى الله علیه وآله)؟ آن گرامى فرمود: اهل بیتم : فاطمه و على و حسن و حسین را. آنگاه خمسه طیبه را آوردند. آن حضرت عباى خویش را بر روى آنان افکند، سپس دستانش را بالا برد و عرض کرد: خداوندا اینان اهل بیت من هستند. سپس صلوات فرستاد. در آن هنگام خداى حکیم این آیه را نازل فرمود: «انما یریدُ الله لِیُذهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اهلَ البَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطْهیراً»؛(5) (خداوند فقط مى خواهد پلیدى و گناهرا از شما اهل بیتدور کند و کاملًا شما را پاک سازد).(6)
4- کتاب صحیح مسلم هم به نقل از زید بن ارقممى نویسد: به رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) عرض کردیم آیا همسران پیامبر(صلى الله علیه وآله) هم از اهل بیتش هستند؟ حضرت فرمودند؟ خیر، به خداسوگند زن روزگارى را با مرد است سپس مرد او را طلاق داده و زن به قوم خود باز مى گردد.(7)
بنابر این آیه شریفه فاطمه زهرا(سلام الله علیها) که یکی از پنج تن می باشد، را از رجس و پلیدی به دور می دارد و لذا کسی که از منظر الهی از رجس و پلیدی، مبرا باشد معصوم است.
و از آنجا که فاطمه(علیهاالسلام) پیش از آنکه متولد گردد، نطفه اش از غذاى پاک بهشتى در صلب پیامبر خدا(صلى اللَّه علیه و آله) و در رحم خدیجه(علیهاالسلام) قرار گرفت، و هنگام ولادت هم با فرستادگان غیبى به سخن پرداخته، و در دوران زندگی هم از پدر گرامیشان مدال «فداها ابوها»، و « سیده نساء العالمین»،(8) و «ام ابیها»(9) و دهها مدال دیگر را دریافت کرد، خود به تنهایی می تواند دال بر عصمت آن بانوی گرامی باشد.
پی نوشت:
(1). سورۀاحزاب، آیۀ 33.
(2). ترجمه آیت الله مکارم.
(3). درالمنثور، سیوطى، ج 5، ص 198.
(4). سنن، بیهقى، ج 2، ص 150.
(5). مستدرک على الصحیحین، حاکم نیشابورى، ج 3، ص 147 ـ 148.
(6). ترجمه آیت الله مکارم.
(7). صحیح، مسلم، ج 5، ص 26 ـ 27 ح 37؛ مسند، احمد بن حنبل، ج 4، ص 107؛ تفسیر فخر رازى، ج 6، ص 783؛ مستدرک على الصحیحین، حاکم نیشابورى، ج 2، ص 416؛ تفسیر در المنثور، ج 15، ص 218؛ کتاب فضائل الصحابه، ح 4425.
(8). إمتاع الأسماع، ج5، ص351.
(9). الاستیعاب، ج4، ص 1899؛ تاریخ طبری ،ج11، ص 499؛ مقاتل الطالبیین، ص 598.
پرسش : چرا حضرت فاطمه(سلام اللهعلیها) بتول نامیده شدند؟
پاسخ : ابن منظور گوید: از احمدبن یحیى سوال شد که به چه مناسبت به حضرت فاطمه (رضوان الله علیها) دختر رسول خدا(صلى اللهعلیه و سلم) بتول گفته شده است؟
پاسخ داد: زیرا از جهت عفاف و فضیلت و دین و شخصیت و حسب از زنان زمان خود و زنان تمامى امت ممتاز و جدا است، و گفته شده به خاطر بریدن و بر کنارى آن حضرت از دنیا به سوى خداوند متعال… و نیز گفته شده: یعنى اینکه تمام اعضاء آن حضرت با زیبائى خود از دیگر اعضاء جدا است و البته به زیبائى و قشنگى بقیه اعضاء نیست.
ابن اعرابى گوید: «مبتّله» در بین زنان، آن زن زیبائى است که هیچ یک از اعضایش نسبت به دیگر اعضاء کمبودى نداشته و طورى نباشد که چشمش زیبا ولى بینی اش نا زیبا و یا برعکس باشد بلکه تام و کامل باشد(1).
ابن اثیر گوید: «امراه بتول» یعنى زنى که از مردان بریده و تمایلى نسبت به آنان ندارد و به همین جهت مریم، مادر حضرت مسیح و فاطمه(علیهم السلام) به این نام نامیده شدند زیرا از دیگر زنان زمان خود از جهت فضیلت و دیانت و حَسَب بریده و ممتاز است. و گفته شده به خاطر آنکه از دنیا بریده و به خداروى آورده است.(2)
طریحى گوید: … علت این نامگذارى آنست که حضرت به خداى متعال روى آورده و از دیگر زنان بریده و یا از دیگر زنان زمان خودش از جهت فضیلت و شخصیت ممتاز و جدا است و نسبت به دیگر زنان امت در جهت فضیلت و حسب و دیانت ممتاز است.(3)
و از رسول خدا(صلى اللهعلیه و آله و سلم) نقل شده است: «از آن جهت فاطمه بتول نامیده شده که از عادت ماهانه دیگر زنان بر کنار است».(4)
در روایت دیگری از حضرت رسول(صلى اللهعلیه و آله و سلم) نقل شده است که فرمودند: «بدان جهت فاطمه را بتول نامیدند که از حیض و نفاس منقطع و بر کنار است».(5)
همچنین از حضرت على(علیه السلام) نقل شده که فرمود: «از حضرت رسول(صلى اللهعلیه و آله و سلم) سوال شد که بتول چیست؟ حضرت پاسخ داد: بتول به آن زنى گفته مى شود که هیچ گاه خونى نبیند، یعنى حیض نشود».(6) (7)
پی نوشت:
(1). لسان العرب، ماده بتل.
(2). النهایه، ماده بتل.
(3). مجمع البحرین، ماده بتل.
(4). احقاق الحق، ج 10، ص 25 به نقل از علامه کشفی حنفی در کتاب «المناقب المرتضویه»، ص 119.
(5). ینابیع الموده، ص 260.
(6). معانى الاخبار، ص 64
(7). گردآوری از: فاطمه زهرا (سلام اله علیها) شادمانی دل پیامبر(صلی الله علیه و آله)، احمد رحمانی همدانی، ترجمه: سیّد حسن افتخار زاده، دفتر تحقیقات و انتشارات بدر، قم، 1376هـ ش، چاپ سوّم، ص 227-229.
سوال: نقش ایمان به خدا در زندگی انسان چیست؟
پاسخ : شما اگر وارد منزلی شدید که می دانید این خانه نه صاحبی و نه حسابی،نه دوربینی در کار است و نه کنترلی، هیچ دلیلی برای نظم و دقت و انضباط در کارهای شما نیست. در خانه رها، ما هم رها هستیم و هرچه ریخت و پاش نکنیم و نفس خود را کنترل کنیم ضرر کرده ایم، ولی اگر بدانیم که این خانه صاحب و حسابی دارد و تمام رفتار ما زیر نظر اوست، به گونه ای دیگر زندگی خواهیم کرد. اگر ایمان بیاوریم که این هستی، صاحبی دارد به نام خدای حکیم حسابی در کار است به نام معاد و برای تمام افکار و رفتار و گفتار ما پاداش یا کیفری هست، ما نیز حساب کار خود را می کنیم و خواسته های نفس سرکش خود را مهار می کنیم. کارهایی را که صاحب خانه نمی پسندد، انجام نمی دهیم، زیرا می دانیم به حساب تمام کارهای خیر یا شر ما رسیدگی می شود و خداوند در کمین ماست.
سوال: چرا خداوند دست به آفرینش زده و این همه موجود و از جمله انسان را آفریده است؟
پاسخ : اگر دانشمند خوش بیانی سخن گفت، نباید پرسید چرا سخن گفتی؟! زیرا علم و بیان او اقتضا می کند که یافته های علمی خود را ارائه دهد. اما اگر این دانشمند با آن همه کمالات ساکت شد و یافته های خود را کتمان کرد، زیرا سوال می رود که چرا نگفتی؟
خداوند قادر حکیم مهربان که می تواند از خاک، گندم واز گندم، نطفه انسان کاملی را بیافریند، اگر نمی آفرید جای سوال بود که چرا قدرت خود را به کار نگرفتی و چیزی نیافریدی؟
گرفتن «فدک» از بانوى اسلام فاطمه زهرا(علیها السلام) مسأله ساده اى نبود که تنها مربوط به جنبه مالى باشد، بلکه جنبه اقتصادى آن تحت الشعاع مسائل سیاسى حاکم بر جامعه اسلامى بعد از رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله)بود، در حقیقت موضوع فدک را نمى توان از سایر حوادث آن عصر جدا نمود، بلکه حلقه اى است از یک زنجیر بزرگ، و پدیده اى است از یک جریان کلّى و فراگیر!
براى این غصب بزرگ تاریخ عوامل زیرا را مى توان برشمرد:
1ـ غصب فدک در دست خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله) یک امتیاز بزرگ معنوى براى آنها محسوب مى شد، و این خود دلیل بر مقام و منزلت آنها در پیشگاه خدا و اختصاص نزدیکى شدید به پیامبر(صلى الله علیه وآله) به شمار مى آمد، به خصوص این که در روایات شیعه و اهل سنّت چنانکه در بالا گفتیم آمده است که به هنگام نزول آیه (وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ) پیامبر(صلى الله علیه وآله)فاطمه(علیها السلام) را فراخواند و سرزمین فدک را به او بخشید.
روشن است وجود فدک در دست خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله) با این سابقه تاریخى سبب مى شد که مردم سایر آثار پیامبر(صلى الله علیه وآله)به خصوص مسأله خلافت و جانشینى آن حضرت(صلى الله علیه وآله) را نیز در این خاندان جستجو کنند، و این مطلبى نبود که طرفداران انتقال خلافت به کسان دیگر بتوانند آن را تحمّل کنند.
2ـ این مسأله از نظر بعد اقتصادى نیز مهم بود، و روى بعد سیاسى آن اثر مى گذاشت، چرا که على(علیه السلام)و خاندان او اگر در مضیقه شدید اقتصادى قرار مى گرفتند توان سیاسى آنها به همان نسبت تحلیل مى رفت، و به تعبیر دیگر وجود فدک در دست آنان امکاناتى در اختیارشان قرار مى داد که مى توانست پشتوانه مسأله ولایت باشد، همان گونه که اموال خدیجه(علیها السلام) پشتوانه اى براى پیشرفت اسلام در آغاز نبوّت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) بود.
در همه دنیا معمول است هر گاه بخواهند شخص بزرگ، یا کشورى را منزوى کنند او را در محاصره اقتصادى قرار مى دهند که در تاریخ اسلام در داستان «شعب ابوطالب» و محاصره شدید اقتصادى مسلمین از سوى مشرکان قریش آمده است.
در تفسیر سوره «منافقین» ذیل آیه:
«(لَئِنْ رَّجَعْنَا إِلَى الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الاَْعَزُّ مِنْهَا الاَْذَلَّ);(1) اگر به مدینه بازگردیم، عزیزان، ذلیلان را بیرون مى کنند!».
به توطئه اى شبیه همین توطئه از سوى منافقین اشاره شده که به لطف الهى در نطفه خفه شد، بنابراین جاى تعجب نیست که مخالفان بکوشند این سرمایه را از خاندان پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) بگیرند، و آنها را منزوى کرده و دستان را تهى سازند.
3ـ اگر آنها حاضر مى شدند فدک را به عنوان میراث پیامبر(صلى الله علیه وآله) و یا بخشش و هدیه آن حضرت به فاطمه زهرا(علیها السلام)در اختیار آن حضرت قرار دهند راهى باز مى شد که مسأله خلافت را نیز از آنها مطالب کند.
این نکته را دانشمند معروف اهل سنّت «ابن ابى الحدید معتزلى» در شرح «نهج البلاغه» به طرز ظریفى منعکس کرده است.
او مى گوید: من از (استادم) «على بن فارقى» مدرّس مدرسه بغداد سؤال کردم: آیا فاطمه(علیها السلام) در ادعاى مالکیت فدک صادق بود؟
گفت: آرى.
گفتم: پس چرا خلیفه اوّل فدک را به او نداد، در حالى که فاطمه نزد او راستگو بود؟
او تبسمى کرد و کلام لطیف و زیبا و طنزگونه اى گفت، در حالى که هرگز عادت به شوخى نداشت، گفت:
«لَوْ اَعْطاها الْیَوْمَ فَدَکاً بِمُجَرَّدِ دَعْواها لَجائَتْ اِلَیْهِ غَداً وَ ادَّعَتْ لِزَوْجِهَا الْخِلافَةَ وَ زَحْزَحَتْهُ مِنْ مَکانِهِ، وَ لَمْ یُمْکِنُهُ الاِْعْتِذارُ وَ الْمُدافِعَةُ بِشَیْ لاَِنَّهُ یَکُونُ قَدْ اَسْجَلَ عَلى نَفْسِهِ بِاَنَّها صادِقَةٌ فِیما تَدَّعِیهِ، کائِناً ما کانَ، مِن غَیْرِ حاجَة اِلى بَیِّنَة; اگر ابى بکر آن روز فدک را به مجرد ادعاى فاطمه(علیها السلام) به او مى داد، فردا به سراغش مى آمد و ادعاى خلافت براى همسرش مى کرد! و وى را از مقامش کنار مى زد، و او هیچ گونه عذر و دفاعى از خود نداشت، زیرا با دادن فدک پذیرفته بود که فاطمه(علیها السلام) هر چه را ادعا کند راست مى گوید، و نیازى به بیّنه و گواه ندارد».
سپس ابن ابى الحدید مى افزاید: این یک واقعیت است، هر چند استادم آن را به عنوان مزاح مطرح کرد.(2)
این اعتراف صریح از دو دانشمند اهل سنّت، شاهد زنده اى جهت «بار سیاسى» داستان فدک است.
و اگر به سرنوشت این قریه در طول تاریخ چند قرن آغاز اسلام بنگریم که چگونه دست به دست مى گردید هر یک از خلفا موضع خاصى در برابر آن داشتند، این مسأله روشن تر مى شود که در بحث آینده به خواست خدا به آن اشاره مى کنیم.
منابع
1 . منافقون، آیه 8 .
2 . ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، جلد 4، صفحه 78 .
شخصیت یگانهاى چون حضرت زهرا(علیها السلام) كه به اوج وارستگى از دنیا رسیده است، چرا در مقابل غصب ملك خویش آن همه حساسیت نشان میدهد؟! چرا براى بازپسگیرى فدك تمام مسلمانان را به قیام فرا میخواند؟!
براى پاسخگویى به چنین پرسشهایى دقت و ژرف نگرى در سیره علمى و عملى آن یگانه جهان ضرورى است؛ دقت در شیوه زندگانى آن جناب از یكسو و ژرف نگرى در مجموعه فرمودههاى ایشان از دیگرسوى میتواند گرهگشاى رمز و راز حقیقى قیام بزرگ آن حضرت باشد.
زهرا(علیها السلام) دستپروده پیامبرى است كه همواره به او درس خداگرایى و دنیا گریزى داده است. او در پرتو تعالیم الهى به چنان معرفت و بصیرتى دست یافته بود كه اگر تمام كوههاى جهان هم برایش به طلا بدل میشد، در پیش چشمانش با ذرهاى خاكستر تفاوت نمیکرد:
پیش او خاك بُوَد فدك؛ زان كه در فلك *** بوسه زند به افتخار مَلَك، خاكِ پاى او(1)
سیره عملى فاطمه(علیها السلام) در دوران مالكیت چهارساله فدك صادقترین گواه این حقیقت است؛ چراكه هرگاه درآمد سالیانه فدك به او تسلیم میشد، تنها به اندازه ضرورت خویش بر میداشت و باقى آن را بین فقیران تقسیم میکرد.(2) این شیوه تا آن هنگام كه فدك تحت اختیار فاطمه بود ادامه داشت(3)؛ از این روى بسیارى از نیازمندان مدینه همواره چشم به راه رسیدن درآمد فدك به دستان سخاوتمند فاطمه بودند تا از انفاق آن بزرگوار، زندگى خویش را سامانى بخشند.
ژرفنگرى در مجموع خطابههاى حضرت زهرا(علیها السلام) نیز، به ویژه آن آتشین خطبه معروف، پرده از راز حماسه تاریخى آن جناب برمىدارد:
اى پدر! در پى هجران تو فاجعهها و فتنههایى رخ داد كه اگر تو شاهدش بودى، مصیبتش برایمان بزرگ نمیآمد. ما در فقدان تو به سوگ نشستیم؛ چونان زمین تفتیدهاى در فقدان باران. در حالى كه قوم تو جملگى رهِ فساد و فتنه پیمودند؛ پس شاهد اینان باش و از میانشان غایب مباش!
رفتى و پس از تو فتنهها بر پا شد *** كینهاى نهفته آشكارا شد
این باغ، خزان گرفت و بى بر گشت *** وین جمع، به هم فتاد و تنها شد.(4)
آرى، فاطمه(علیها السلام) میدید آن بنیان مستحكمى كه پدرش سنگ بناى آن را گذاشته بود، به وسیله داعیهداران دروغین جانشینى وى در معرض انهدام و ویرانى است. میدید كه اجتماع عزتمند مسلمانان نه از سوى مشركان، نه از طرف بیگانگان و نه از فراسوى مرزها، بلكه از جانب همانانى كه ادعاى رهبرى و پیشوایى امت را دارند، در معرض فتنه
و تفرقهاى سهمگین قرار گرفته است. ریشه درخت پربركت اسلام در آستانه پوسیدگى بود و حقیقت اسلام در سراشیبى انحراف و دگرگونى. اصل و اساس اسلام در لبه چنان پرتگاهى مهیب قرار گرفته بود كه اگر سكوت میشد و قیامى نمیشد، چیزى از حقیقت اسلام باقى نمیماند. قیام الهى زهرا(علیها السلام) هرگز به خاطر دلبستگى به آن تكه ملك و ریاست مملكت نبود؛ بلكه دستمایهاى بود براى بیدارى مردمان.
اگر فاطمه(علیها السلام) بدون تمسك به فدك وارد میدان افشاگرى میشد و فریاد برمىكشید كه اى مردمان! این داعیهدار خلافت نه واجد صلاحیت علمى براى رهبرى است و نه داراى تقواى لازم براى پیشوایى، مردم میگفتند: او در زمره اولین ایمان آوران است كه در فرار پیامبر از مكه به مدینه، همراه و همرازى مطمئن و در غار ثور، یار و همنشینى وحشتزدا براى پیامبر بوده است. او همان است كه دخترش، حفصه، را به عقد پیامبر درآورده است. درباره پدر زن پیامبر اسلام، پیرمردى مشهور به صداقت و داراى سابقههایى درخشان در اسلام، چگونه میتوان باور كرد كه بدون هیچ صلاحیت علمى و تقوایى، تنها از روى هواى نفس، خیال جاه و مقام را در سر بپروراند؟! شاید این اعتراض شما از آن روست كه خود را از مسند خلافت، دور و بى بهره میبینید؟! اگر به سن و سال هم باشد، ابوبكر صدیق، این پیرمرد ریش سفید و پدر زن پیامبر، بر على، داماد جوان پیامبر، مقدّم است! قدرى صبر و تأمل نمایید تا نوبت به شما هم برسد!
در مقابل این حماقت و جهالت غمبار، چه باید كرد؟ در مقابل شعور اندك سیاسى و اجتماعى مردمان و سطحىنگرى ایشان، چه چارهاى باید اندیشید؟!
عصاره مجاهدت تمام پیامبران و صالحان طول تاریخ و حاصل تلاش جانفرساى پیامبر اسلام در طول عمر پربركتش، جملگى در آستانه فروپاشى است، اینك چه تدبیرى باید اندیشید؟! باید چون طوفانى بنیان كن به پاخاست و با پدیدآورى امواجى سهمگین، ناآرام و مدام بر سینههاى سنگ شده، فرود آمد تا شاید صخره دلها بشكند و در هم فرو ریزد و گوهر نورانى فطرت از آن میان پرتوافشانى کند.
مطرحسازى فدك، دستمایهاى بود براى نجات مردمان از سطحىنگرى و سادهانگارى؛
مردمانى كه به اغواى شیاطین انساننما، چون مردگان، در سكوتى غمبار خفته بودند. ساز كردن فدك براى دماندن روحى بود در كالبد آن نامردمان تا از خواب غفلت و شهوت به پا خیزند و قیامى را بر ضد پیشوایان ضلالت به سامان رسانند. فاطمه(علیها السلام) میخواست كه با محكومنمایى غاصبان فدك، بر صحیفه جاودانه تاریخ ثبت گرداند كه آن داعیهداران دروغ زنِ خلافت، بیش از هر چیز در پى شهرت پست و ریاستند و براى پیشوایى امت هیچ صلاحیتى ندارند.
آرى، آب میبایست از سر چشمه بسته میشد؛ وگرنه به سیلى بنیانكن بدل میگشت كه اسلام را از ریشه و بن برمىكند. هرگز فدك به عنوان یك تكه ملك مطرح نبود. فدك، نشان ولایت بود و ولایت، محك؛ فدك، محكى میشد براى ارزشگذارى بر عیار مسلمانى:
عصمت او مورد رشك ملك *** پا زده بر ما سوا و بر فلك
او ندارد اعتنایى بر فدك *** آن فدك از بهر تو كرده محك.(5)
فدك، مطرح نبود. فدك، سمبل امامت بود و امامت، حجت؛ فدك، اتمام حجتى شد بر تمام مسلمانان:
فدك چه جلواى كند به پیشگاه دولتم *** كه مالكیت جنان به كف بود چو حیدرم
علیه غاصب فدك از آن قیام كردهام *** كه راه پُرجهاد حق نشان دهم به پیروم.(6)
منابع
1- شعر از دكتر ناظرزاده كرمانى. مناقب فاطمى در شعر فارسى: ص 103.
2-در آمد سالیانه فدك را بین 70000 تا 120000 سكه طلا ثبت نمودهاند. بحار الانوار: ج21، ص 23.
3- بحارالانوار: ج 29، ص 123، حدیث 25.
4- ثُمَّ اِلتَفَتَ اِلى قَبْرِ اَبیها و قالَتْ:
قَدْ كانَ بَعْدَكَ اَنْباءٌ وَهَنْبَثَةٌ *** لَوْ كُنْتَ شاهِدَها لَمْ تَكْثُرِ الْخَطِبُ
اِنّا فَقَدْناكَ فَقْدَ الْارْضِ وَابِلَها *** وَاخْتَلَّ قَومُكَ فَاشْهَدْهُمْ وَ لاتَغِبْ.
بحار الانوار: ج 43، ص 195 و ج 53، ص 18. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید: ج 6، ص 46. دلائل الامة:ص 35.
5- محمد رضا ربانى، آینه ایزدنما: ص 193.
6- حبیباللّه چایچیان (حسان).
یکی از اموری که ارجح است، عزاداری، وبه سر و سینه زدن برای امام حسین (علیه السلام) است که در روایات شیعه و سنی به تواتر رسیده است. بنابراین چنین روایاتی نشان میدهد که عزاداری و به سر و سینه زدن هیچ عیب وایرادی در آن نیست.
نمونه ای از روایات
صفحات: 1· 2
به دنبال اين سؤال ممكن است سؤال ديگرى پديد آيد كه اين روزها بيش تر مطرح شده است. اغلب، اين پرسش را منافقان مطرح مىكنند، البته منافقانِ مدرن! آن ها مىگويند كه بسيار خوب، ما تا اين جا قبول كرديم كه تاريخ امام حسين(عليه السلام)تاريخ مؤثر و حركت آفرينى بوده است. همچنين دريافتيم كه بايد آن را عميقاً به خاطر داشت، و به ياد امام حسين(عليه السلام)عزادارى كرد؛ تا اين جا را قبول داريم. اما شما در اين عزادارى هاى خود كار ديگرى هم مىكنيد. علاوه بر اين كه از امام حسين(عليه السلام) به نيكى ياد مىكنيد، و بر شهادت او گريه مىكنيد، بر دشمنان امام حسين(عليه السلام)هم لعن مىفرستيد. اين كار براى چيست و چرا دشمنان ابى عبد الله را لعن مىكنيد؟ اين كار نوعى خشونت و بدبينى است. اين يك نوع احساسات منفى است و با منش «انسانِ مدرن» نمىسازد. هنگامى كه احساسات شما تحريك مىشود، برويد گريه و عزادارى كنيد. اما چرا دشمنان را لعن مىكنيد؟ چرا مىگوييد «أَتَقَرَّبُ اِلى اللّهِ بِالْبَرائَةِ مِنْ اَعْدائِك»،[1]من با تبرّى از دشمنان تو، به خدا تقرب مىجويم. چرا مقيد هستيد همواره در زيارت عاشورا صد مرتبه دشمنان امام حسين(عليه السلام) را لعن كنيد؟ بياييد فقط همان صد مرتبه سلام را بخوانيد. چرا بايد اين همه لعن بگوييد و مردم را نسبت به ديگران بدبين كنيد و يا نسبت به ديگران احساسات منفى ايجاد كنيد؟ امروز زمانى است كه بايد با همه مردم با خوشى و شادى و لبخند رفتار كرد. امروز بايد دم از زندگى زد، دم از شادى زد، دم از صلح و آشتى زد. اين روحيه لعن و تبرى و پشت كردن به ديگران خشونت هايى است كه به هزار و چهار صد سال پيش، يعنى زمانى كه امام حسين(عليه السلام)را كشتند برمىگردد و با آن زمان مناسبت دارد. اما امروز ديگر جامعه و مردم اين كارها را نمىپسندند. بياييد به جاى اين ها راه آشتى را پيش بگيريد، به روى دشمنان هم لبخند بزنيد، به آن ها هم محبت كنيد. مگر اسلام دين محبت، دين رأفت و رحمت نيست؟ اين چه كارى است كه شما دائماً لعن و بدگويى مىكنيد؟
صفحات: 1· 2