موضوع: "جامعه وسیاست"
تیر، ماه اشک و زخم است؛ اشکی که در سوگ هفتاد و دو تن از یاران امام خمینی رحمه الله، همواره بر گونه هایمان جاری است و زخمی که هرگز التیام پذیر نیست. تیر، ماه اندوه است؛ اندوه در فراق مرزبانان حماسه و ایثار، مردانی که ستایش عصرها و نسل ها را برانگیختند. در هفتم تیر سال 1360، ما زخم خوردیم و داغ دیدیم، فریاد زدیم و سرخ گریستیم و از آن روز، بر مدار اشک و آه چرخیدیم. در چنین روزی، دیوصفتان و دوزخی دلان بدکنش، بهشتی؛ آن مرد تنهای صحنه های آتش و خون را به خون غرقه کردند؛ مردی که سیره اش چون آبشاری پرشکوه و هیجان بخش، از لطافت های انسانی، سرشار و سرشتش به گلبرگ های رنگارنگ بخشش و گذشت، آراسته بود؛ مظلومی که اندیشه ژرف نگرش، به سان رودی پاک و زلال، از چشمه جوشان امامت لبریز بود. روحش شاد و فردوس برین جایگاهش!
اعدام انقلابی “حسنعلی منصور” (1343ش)
حسنعلی منصور فرزند علی منصور در سال 1302 در تهران به دنیا آمد و پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه، به استخدام وزارت امور خارجه درآمد.
وی طی سالهای دهه 1320، مدارج ترقی را پیمود تا این که پس از ورود به مجلس شورای ملی و سنا در شهریور 1342 و تاسیس حزب ایران نوین، راه برای صدارت او باز شد.
حسنعلی منصور از اسفند 42 تا بهمن 43 به مدت کمتر از یک سال نخست وزیر بود.
تصویب کاپیتولاسیون، افزایش قیمت بنزین و تبعید حضرت امام خمینی(ره) به عنوان نخستین گام اجرای روش او دراداره کشور محسوب میشد
در مقابل این اقدامات مغایر با عزت و استقلال کشور اسلامی، هیاتهای موتلفه اسلامی تصمیم گرفتند وی را اعدام کنند.
در ساعت 10 صبح روز اول بهمن 1343 هنگامی که حسنعلی منصور قصد پیاده شدن از اتومبیل در جلوی درب ورودی مجلس شورای ملی را داشت، هدف گلوله شهید محمد بخارایی از اعضای شاخه اجرایی هیئت مؤتلفه اسلامی قرار گرفت و چند روز بعد به هلاکت رسید.
فتوای قتل منصور از جانب آیتاللَّه سید محمد هادی میلانی در مشهد صادر شده بود.
میگویند وقتی در دادگاه از محمد بخارایی سؤال میکنند که با دو گلوله اول منصور زنده نمیماند ولی چرا سومین گلوله را به گلوی او شلیک کردی؟ آن جوان رشید در پاسخ گفت: «حنجرهای که از آن به روحانیت اهانت شده، باید دریده شو