سفره گسترده و غذاى آماده الهى
رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم طى گفتارى ، قرآن كريم را به طعام گسترده الهى تشبيه نموده و فرمودند:
((اِنَّ هذَا الْقُرانَ مَاءْدُبَةُ اللّهِ فَتَعَلَّموا مِنْ مَاءْدُبَتِهِ مَا اسْتَطَعْتُمْ؛ اين قرآن غذاى آمادهالهى است ، لذا آنچه توان داريد، از خوان نعمت خداوند بهره جوييد)).
آرى ، قرآن مجيد طعام گسترده و سفره پر نعمت الهى است كه هر كس به اندازه ظرفيت وجودى خودش ، از اين خوان پر بركت برخوردار مى گردد؛ دانشمندان ، فيلسوفان ،عارفان و افراد عامّى هر كدام به اندازه توان و پيمانه تفكّر و معرفت خويش از آن بهرهمند مى گردند.
نكته ظريفى كه از اين حديث شريف نبوى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم استفاده مى شود،اين است كه مى فرمايد: قرآن غذاى آماده الهى است ، نه سفره گسترده بدون غذا كه هركس غذاى خود را در آن نهد و بخورد. بنا بر اين كسى كه خواسته ها، برداشتها و تفسيرهاى شخصى خود را بر قرآن تحميل نمايد و به عنوان تفسير و نظر قرآن عرضه كند، هيچگاه از اين خوان گسترده الهى بهره مند نخواهد شد.
شرط برخوردارى از اين غذاى آماده معنوى اين است كه انسان ذهنش را از پيش داوريها والقائات جوّى محيط خالى كند و بسان گرسنه اى كه خود را محتاج به غذا مى داند، برخوان الهى مؤ دّب زانو زند و معارف قرآن را از اهلش و كسانى كه اين كتاب آسمانى برآنها نازل شده است ، فرا گيرد.
اركان مثل و تشبيه
در اين قسمت بى تناسب نيست كه جهت آگاهى و يادآورى خوانندگان گرامى ، اختصاراً به اركان مَثَل و تشبيه اشاره شود.
تمثيل و تشبيه داراى چهار ركن است
1- ((مُشَبَّه )): چيزى كه آن را تشبيه مى كنند.
2-((مُشَبَّهٌ بِهِ)): چيزى كه به آن تشبيه مى گردد.
3-((وجه شَبَه )): صفت و حالت مشتركى كه ميان ((مشبّه )) و ((مشبّه به )) وجود دارد و سببتشبيه مى شود.
4- ((ادات تشبيه )): كلماتى كه در تشبيه به كار برده مى شود.
ادات تشبيه در عربى عبارتند از: كاف (ك )، كَاءَنَّ،مثل ، شبه و غيره و در فارسى عبارتند از: مثل ، مانند، چون ، همچون ، همچو، بسان ،بگونه ، همانند، همسان و… .
مثال عربى
((مَثَلُ نوُرِالْمُؤ مِنِ كَمِشْكوةٍ؛ مثل نور مؤ من ، همانند مشكات (چراغدان و نورافكن ) است )).
دراين تشبيه ((مشبّه )) نور مؤ من ، ((مشبّه به )) مشكات كاف (ك )، ((ادات تشبيه )) و ((وجهشباهت )) نور و روشنايى است . در اين عبارت ((نور ايمان )) كه غير محسوس و غيرقابل ديدن است ، به نور و روشنايى چراغ كه محسوس وقابل رؤ يت مى باشد، تشبيه گرديده است . اين گونه تمثيل ها را، تشبيه معقول به محسوس مى نامند.
مثال فارسى
سر از البرز بر زد قرص خورشيد چو خون آلوده دزدى سر ز مَكْمَن در اين بيت ،خورشيد، ((مشبّه ))، دزد خون آلود، ((مشبّه به ))، كلمه چو، ((ادات تشبيه )) و ((وجه شباهت)) قرمزى است كه صفت مشتركى است ميان خورشيد به هنگام طلوع و رنگ دزد آنگاه كه ازكمينگاه بيرون آيد.
تمثيل و تشبيه داراى اقسام زيادى است كه در كتابهاى معانى و بيان به طور مبسوطپيرامون آن بحث شده است . علاقه مندان مى توانند جهت اطّلاع بيشتر به كتب مربوطهمراجعه نمايند.
در پايان اميد وارم خداوند متعال تمثيلهاى اين كتاب را مايه تدبّر، تفكّر و بيدارىخوانندگان قرار دهد (… وَتِلْكَ الاَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ لَعَلَّهُم يَتَفَكَّرُونَ) ؛((اين مثلهايى است كه براى مردم مى آوريم ، تا در آن تفكّر و انديشه كنند)).
1- مَثَل آتش
(اءُوْلََّبِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُاْ الضَّلَلَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَت تِّجَرَتُهُمْ وَمَا كَانُواْ مُهْتَدِينَ مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِى اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّآ اءَضَآءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَكَهُمْ فِىظُلُمَتٍ لا يُبْصِرُونَ ، صُمُّ بُكْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لاَيَرْجِعُونَ)
(( (منافقان ) كسانى هستند كه هدايت را به گمراهى فروخته اند؛ و اين (داد و ستد و)تجارت (براى ) آنها سودى نداده و خود هدايت نيافته اند.مثل آنان ، مثل كسى است كه آتشى افروخته (تا در بيابان تاريك راه خود را پيدا كند)ولى هنگامى كه آتش اطرافش را روشن ساخت ، خداوند (طوفانى مى فرستد و) آن راخاموش مى كند و آنها را در تاريكى وحشتناكى كه چشم كار نمى كند، رها مى سازد. آنهاكر و گنگ و كور، بنا بر اين (از راه خطا) باز نمى گردند!)).
همچو آن كز بهر نور افروخت نار روشنايى برد زان پروردگار
ترك ايشان كرد و در تاريكى اند زان نمى بينند و دور از نيكى اند
صُمّ و بكم و عمى گشتند اين حرون گفت از اين معنى فهم لا يرجعون
وجه تشبيه
خداوند متعال طى هشت آيه قبل ، ويژگيهاى منافقان را بر شمرده ، آنان را به عنوان آدمهاى دوچهره ، بى ايمان ، خدعه گر، بى شعور، داراى مرض قلبى و روحى ، دروغگو، مفسد،مغرور، خود برتر بين ، سفيه ، نادان ، همكار شياطين ، استهزا گر، طغيانگر، و بالا خره مشترى و خريدار ضلالت و گمراهى معرفى مى كند، ولى در اين آيه آنان را به مسافرى تشبيه كرده كه در شب ظلمانى ، در بيابانى گرفتار شده است و آتشى مى افروزد تا در پرتو آن راه را از بيراهه تشخيص دهد و در گودالهاى بيابان سرنگون نگردد. ولى همين كه آتش را بر افروخت و اطرافش را روشن ساخت ، ناگهان طوفانى سخت بر مى خيزد و آن آتش را خاموش مى سازد، و او دوباره در تاريكى وحشت انگيز، سرگشته وحيران مى ماند و نمى داند چه كند. بنا بر اين ، وجه شباهت در اين تشبيه ((حيرت زدگى وسرگردانى )) است .
آرى ، كسى كه با خدا و مؤ منان ، حيله گرى و نيرنگ بازى كند، ثمره كارش و نتيجه معامله و تجارتش جز تحيّر و سرگردانى نخواهد بود.
منافقان همواره خود را زرنگ و باهوش و فهيم مى دانند و مؤ منان راستين و يك دل را سفيه و نادان مى شمرند و روى همين پندار غلط، راه نفاق و دورويى را پيشه خودم ى سازند تا از منافعى كه به دو طرف مى رسد، برخوردار شوند! و هر دسته كه غالب گردند، آنها را از خود بدانند؛ اگر مؤ منان پيروز شوند، در صف مؤ منان و اگرغلبه با كافران باشد، با آنها باشند و به اصطلاح هم از ((توبره )) بخورند، و هماز ((آخور))!
آنان نمى دانند كه نفاق و دورويى براى مدّت طولانى نمى تواند مؤ ثّر واقع شود. ممكن است چند صباحى از مصونيّتها و مزاياى اسلام برخوردار شوند و از رفاقت با كفار وشياطين نيز بهره جويند، ولى اين كار كوتاه مدّت است ، همانند آتشى است كه در بيابان تاريك در معرض وزش طوفان و گرد باد قرار گرفته باشد، لذا ديرى نمى پايد كه چهره واقعى نفاق آشكار و منافقان رسوا مى شوند و آنها به جاى كسب موفّقيت و محبوبيّت، منفور و مطرود جامعه خواهند شد و همچون كسى كه در بيابان ظلمانى ، راه گم كرده وچراغ را از دست داده ، سرگردان مى مانند.
منافقان نه تنها با مؤ منان خدعه مى كنند، كه با كافران و همكيشان خود نيز نيرنگ روامى دارند!
اينان افراد سر درگم و بى هدف و فاقد برنامه و مسير مشخّصند و در حقيقت برده منافع خويش هستند؛ نه به راه مؤ منان اعتقاد دارند و نه به كيش كافران اعتماد!
قرآن مجيد در آيه اى ديگر حالت تحيّر و دغدغه و آشفتگى فكرى وتزلزل درونى منافقان را چنين ترسيم مى كند:
(مُّذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذَا لِكَ لاََّ إِلَى هََّؤُلاََّءِ وَلاََّ إِلَى هََّؤُلاََّءِ …) ؛ ((آنها افراد (بى هدف و)سرگردانى هستند كه نه سوى اينها و نه سوى آنهايند! (نه در صف مؤ منانند و نه درصف كافران !) )).
بعضى از مفسران از جمله (اِسْتَوْقَدَ ناراً) اين نكته را استفاده كرده اند كه :
منافقان براى رسيدن به ((نور)) از ((نار)) استفاده مى كنند؛ آتشى كه هم دود و سوزشدارد و هم خاكستر، در حالى كه مؤ منان از نور خالص و چراغ روشن و پرفروغ ايمان بهره مى گيرند.
منافقان گرچه تظاهر به نور ايمان دارند، امّا باطنشان ، نار است و اگر نورى هم باشدضعيف و كوتاه مدّت است .
اين نور مختصر يا اشاره به فروغ وجدان و فطرت توحيدى است و يا اشاره به ايمان نخستين آنهاست كه به تدريج بر اثر تقليدهاى كور كورانه و تعصّبهاى غلط ولجاجتها و عداوتها، پرده هاى ظلمانى و تاريك بر آن مى افتد نه تنها يك ظلمت بلكه بهتعبير قرآن ((ظلمات )).
بعضى ديگر گفته اند: اگر جمله (اِسْتَوْقَدَ ناراً) (روشن كردن آتش ) را به معناى ظريفادبى آن كه ((فتنه انگيزى )) است ، در نظر بگيريم ، در اين صورت باز مى توان گفتكه منافق تشبيه شده است به ((فتنه انگيز)) و ((مفسد)). بنابراين وجه شباهتشان ايجادفتنه و فساد است.
جمله (صُمُّ بُكْمٌ عُمْىٌ)، در حقيقت تشبيه ديگرى از طرز تفكر و بينش منافقان است ؛ يعنىدنياپرستى و زرق و برق ماديّات و دلبستگى آنان به عالم محسوسات ، منافقان را چنان مجذوب كرده كه نيروى تفكّر و تعقّل را از آنها ربوده و آنان را نسبت به درك معارف وبيان حقايق الهى كور و كر و لالشان كرده است ، به گونه اى كه همه چيز را از ديدگاه مادّيات و به قول ((مولوى )) با چشم ((آخور بين )) ارزيابى و تجزيه وتحليل مى كنند:
چشم آخِر بين تواند ديد راست چشم آخُر بين غرور است و خطاست
منبع: چهل مثل از قران
صفحات: 1· 2
فرم در حال بارگذاری ...