از امام زين العابدين (ع ) پرسيده شد: سخن گفتن و سكوت كدام برتر خواهد بود؟حضرت فرمود: براى هر كدام از آنها آفت هائى است ، پس اگر از آفت ها سالم بمانند سخن گفتن بالاتر است . از سبب آن پرسيده شد؟ فرمود: براى اين كه خداوند بزرگ و با عظمت پيمبران و جانشينان آنان را به سكوت مبعوث نفرموده ، بلكه به سخن گفتن برانگيخته است و بهشت با سكوت به كسى داده نمى شود و ولايت خدا به سكوت واجب نگشته و از آتش بسبب سكوت نگهداشته نشده است . من چنين نيستم كه ماه را معادل آفتاب قرار دهم بدرستى كه تو برترى سكوت را به سخن گفتن و صف مى كنى و چنين نيستى كه فضل كلام را بر سكوت بيان نمائى (16)
بنابراين بايد گفت : بطور كلى در بسيارى از روايات فضيلت من (زبان ) بيان شده است چنان كه امام صادق (ع ) در مجلس درس خود اهميت مرا به شاگرد ارزنده خود مفضل معرفى كرده و فرمود: اى مفضل در آن چه خداوند پاك و منزه بر انسان از سخن گفتن مرحمت كرده تامل نما! سنى كه بسبب آن از آن چه در نهاد خود است و آن چه دردل خويش مى گذراند و انديشه او به نتيجه مى رسد خبر مى دهد و بوسيله آن آنچه در دل ديگرن است مى فهمند (چون تاكسى سخن نگويد ديگرى ما فى الضمير او را نمىداند، با مكالمه است كه نيت و ماهيت ديگرى هم به دست مى آيد) و اگر سخن نبود انسان به منزله چهار پايان بى فائده اى بود، كه نه از نفس خود به چيزى خبر مى داد و نه چيزى را از ديگرى مى فهميد (17)چشم : آرى ، ما هم ، چنين رواياتى را ديده و يا لااقل از افراد بزرگ روحانى شنيده ايم ، بلكه شايد به روايات ديگرى هم درفضل و رتبه شما برخورد كرده باشيم چنان كه در تعريف ايمان از امام صادق (ع ) روايت شده كه ايمان عبارت از اقرار به زبان و ره زدن دردل و عمل كردن به اعضاء و جوارح است . (18)
و يا آن كه از على (ع ) نقل شده كه فرمود: تمام نيكى در سه خصلت جمع گرديده است : نظر كردن ، سكوت نمودن ، حرف زدن (19)
ولكن بايد روايات ديگرى را هم ديد، مثلا در همين روايت چنين دارد: پس هر نظرى كه در آن اعتبار و پند گرفتنى نباشد، آن غفلت است و هر سكوتى كه در آن انديشه و فكر نباشد بيخبرى است و هر سخنى كه در آن يادى از خدا نباشد لغو و بيهوده است .
و نيز از آن حضرت روايت شده : خيرى در خاموشى از حكم نيست ، چنان كه خيرى در سخن گفتن با نادانى نيست . (20)
و يا در روايات ديگرى تعبيرهاى عجيبى از تو شده است : زمانى كه على (ع ) براى فرزند خود محمد حنفيه نقش تو را در اجتماع بيان مى كند چنين مى فرمايد: بدان كه زبان سگى است گزنده ، اگر آن را واگذارى ، مى گزد و چه بسا كلمه اى كه نعمتى را بگيرد، پس زبان خود را نگهدار چنان كه طلا و اسكناس خود را نگه مى دارى . (21)
زبان ، چرا جسارت مى كنيد؟ شما داريد از بديهاى من سخن مى گوئيد خود كه بدتر از من هستيد.
چشم : ما از خود چيزى نگفته و يا جسارتى نكرده ايم آن چه از بزرگان دينى خود به مارسيده است براى شما بازگو كرده ايم .
در قرآن هم بسيار ديده شده كه از افراد پست ، و رذل و كسانى كه عمل به علمشان نمى كنند و يا به خدا معتقد نيستند، تعبيرهاى جالب كه ظاهرا زشت به نظر مى آيد گرديده است .
مثلا در حالات بلعم باعور كه از دانشمندان و از كسانى بود كه اسم اعظم را مى دانست و بر اثر گناه مرتد شد، خداوند در حق او چنين تعبيرى دارد: صفت او در دنیا مثل سگى است كه اگر بر آن حمله كنى زبان از دهان بيرون مى افكند، و اگر آن را واگذارى ، باز هم زبان از دهان بيرون مى افكند. (22)
و يا مى فرمايد: مثل آنها مثل الاغ است كه كتابها را بر پشت مى كشد: بد استمثال كسانى كه آيات خدا را تكذيب مى كنند (23)
زبان : آيا باز هم در خصوص من مطلبى داريد؟
دست : سخن درباره تو زياد است ناچار بايد به بعضى از آنها اشاره نمائيم.
11) خلق الانسان علمه البیان سوره رحمان، آیه 5
12) اللسان معیار ارجحة العقل و اطاشه الجهل.
13) اللسان ترجمان العقل.
14) اللسان میزان الانسان.
15) الا و ان اللسان الصادق یجعله الله للمرء فی الناس خیر من المال یورثه من لایحمده. (تنظیم الغرر کلمه من)
16) بحار ج 71، (ص) 274، سیل علی بن الحسین علیهماالسام عن الکلام و السکوت ایهما الضل؟ فقان (ع): لکل واحد منهما آفات فاذا سلما من الافات فالکلام افضل من السکوت، قیل کسف ذلک یابن رسلو الله (ص) قال: لان الله عز و جل ما بعث الانباء و الاوصیاء بالسکوت، انما بعثهم بالکلام، و لا استحقت الجنة بالسکوت و لا استوجبت و لایة الله بالسکوت، و لا توقت النار بالسکوت انما ذلک کله بالکالم، ما کنت لاعدل القمر بالشمس انک تصف فضل السکوت بالکلام ولست تصف فضل الکلام بالسکوت.
17) تامل یا مفضل ما انعم الله تقدست اسمائه به علی الانسان من هذا المنطق الذی یعبر به عما فی ضمیره و ما یخطر بقلبه ونتیجة فکره، و به یفهم عن غیره ما فی نفسه و لولاذلک کان یمنزلد البهائم المهملة التی لاتخبر عن نفسها بشی ء و لا تفهم عن مخبر شیئاً. بحارج 1، ط قدیم. ط جدیدص 82، ج 3.
18) الایمان هو الاقرار باللسان و عقد بالقلب و عمل بالارکان. سفینة البحار، ج 1،ص 38.
19) جمیع الخیر فی ثلاث خصال: النظر، والسکوت، و الکلام، فکل نظر لیس فیه اعتبار فهو سهو، و کل سکوت لیس فیه فکر فهو غفله، و کل کلام لیس فیه ذکر فهو لغو بحلار، ج 71،ص 275، امالی صدوق،ص 18
20) لا خیر فی الصمت عن الحکم کما انه لا خیر فی القول بالجهل نهج البلاغه.
21) واعلم ان اللسان کلب عقور ان خلیته عقر و رب کلمة سلبت نعمة فاخزن لسانک کما تخزن ذهبک و ورقک اختصاص،ص 229، بحار،ج 71،ص 287
22) فمثله کمثل الکلب ان تحمل علیه یلهث او تترکه یلهث سوره اعراف، آیه 176
23) مثل الذین حملوا التوریة ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل اسفاراً بس مثل القوم الذین کذبوا بایات الله سوره جمعه، آیه 5.
صفحات: 1· 2
فرم در حال بارگذاری ...