موضوع: "اخلاقی"
من که همسرش بودم ، مثل یک پدر و فرزند بود.
یعنے من همیشه احساس مے کردم که با پدرم رو به رو هستم؛ از بس که ایشان مهربان و خوش اخلاق بود .
آیت الله دکتر بهشتے در خصوص رعایت حقوق زن در خانواده دیدگاه جالبے داشتند؛ به طور مثال ایشان معتقد بود که براے زن در اسلام پیش بینے نشده که کار خانه دارے و کلفتےمرد را انجام دهد.حال اگر زن اداره خانه و کارهاے فیزیکے خانه را به غیر از تعلیم و تربیت بچه ها به عهدمےگیرد،این کار فوق العاده است که وظیفه اش نیست.لذا مرد هم بایستے منصفانه براے کار همسرش حق و حقوقے را در نظر بگیرد .
نکته جالب این که خود ایشان عامل به این نظر بود. از حقوق ماهانه خود، بخشے را به عنوان حق الزحمه به همسرشان مے دادند و از کمے مبلغ آن نیز عذرخواهے کرده و قول جبران آن را می داد.
در سحرگاه سیویكم خردادماه شصت، ایرج رستمی فرمانده منطقه دهلاویه به شهادت رسید و شهید دكترچمران به شدت از این حادثه افسرده و ناراحت بود. غمی مرموز همه رزمندگان ستاد، بخصوص رزمندگان و دوستان رستمی را فرا گرفته بود. دستهای از دوستان صمیمی او میگریستند و گروهی دیگر مبهوت فقط به هم مینگریستند. از در و دیوار، از جبهه و شهر، بوی مرگ و نسیم شهادت میوزید و گویی همه در سكوتی مرگبار منتظر حادثهای بزرگ و زلزلهای وحشتناك بودند. شهیدچمران، یكی دیگر از فرماندهانش را احضار كرد و خود او را به جبهه برد تا در دهلاویه به جای رستمی معرفی كند و در لحظة حركت وی، یكی از رزمندگان با سادگی و زیبایی گفت: «همانند روز عاشورا كه یكایك یاران حسین(ع) به شهادت رسیدند، عباس علمدار او (رستمی) هم به شهادت رسید و اینك خود او همانند ظهر عاشورای حسین(ع) آمادة حركت به جبهه است.»همة اطرافیانش هنگام خروج از ستاد با او وداع میكردند و با نگاههای اندوهبار تا آنجا كه چشم میدید و گوش میشنید، او و همراهانش را دنبال میكردند و غمی مرموز و تلخ بر دلشان سنگینی میكرد.دكتر چمران، شب قبل در آخرین جلسة مشورتی ستاد، یارانش را با وصایای بیسابقهای نصیحت كرده بود و خدا میداند كه در پس چهرة ساكت و آرام ملكوتی او چه غوغا و چه شور و هیجانی از شوق رهایی، رستن از غم و رنجها، شنیدن دروغ و تهمتها و دمبرنیاوردنها و از شوق شهادت برپا بود. چه بسیار یاران باوفای او به شهادت رسیده بودند و اینك او خود به قربانگاه میرفت. سالها یاران و تربیتشدگان عزیزش در مقابل چشمانش و در كنارش شهید شدند و او آنها را بر دوش گرفت و خود در اشتیاق شهادت سوخت، ولی خدای بزرگ او را در این آزمایشهای سخت محك میزد و میآزمود، او را هر چه بیشتر میگداخت و روحش را صیقل میداد تا قربانی عالیتری از خاكیان را به ملائك معرفی نماید و بگوید: انی اعلم مالاتعلمون. «من چیزهایی میدانم كه شما نمیدانید.
به طرف سوسنگرد به راه افتاد و در بین راه مرحوم آیتالله اشراقی و شهید تیمسار فلاحی را ملاقات كرد. برای آخرینبار یكدیگر را بوسیدند و بازهم به حركت ادامه داد تا به قربانگاه رسید. همة رزمندگان را در كانالی پشت دهلاویه جمع كرد، شهادت فرماندهشان، ایرج رستمی را به آنها تبریك و تسلیت گفت و با صدایی محزون و گرفته از غم فقدان رستمی، ولی نگاهی عمیق و پرنور و چهرهای نورانی و دلی مالامال از عشق به شهادت و شوق دیدار پروردگار، گفت: «خدا رستمی را دوست داشت و برد و اگر ما را هم دوست داشته باشد، میبرد.»خداوند ثابت كرد كه او را دوست میدارد و چه زود او را به سوی خود فراخواند.شهـادت:سخنش تمام شد، با همة رزمندگان خداحافظی و دیدهبوسی كرد، به همة سنگرها سركشی نمود و در خط مقدم، در نزدیكترین نقطه به دشمن، پشت خاكریزی ایستاد و به رزمندگان تأكید كرد كه از این نقطه كه او هست، دیگر كسی جلوتر نرود، چون دشمن به خوبی با چشم غیرمسلح دیده میشد و مطمئناً دشمن هم آنها را دیده بود. آتش خمپاره كه از اولین ساعات بامداد شروع شده بود و علاوه بر رستمی قربانیهای دیگری نیز گرفته بود، باریدن گرفت و دكتر چمران دستور داد رزمندگان به سرعت از كنارش متفرق شوند واز هم فاصله بگیرند.
یارانش از او فاصله گرفتند و هر یك در گودالی مات و مبهوت در انتظار حادثهای جانكاه بودند كه خمپارهها در اطراف او به زمین خورد و با اصابت یكی از خمپارههای صدامیان، یكی از نمونههای كامل انسانی كه مایة مباهات خداوند است، یكی از شاگردان متواضع علی(ع) و حسین(ع)، یكی از عارفان سالك راه حق و حقیقت و یكی از ارزشمندترین انسانهای علیگونه و یكی از یاران باوفای امامخمینی(ره) از دیار ما رخت بربست و به ملكوت اعلی پیوست.
تركش خمپارة دشمن به پشت سر دكتر چمران اصابت كرد و تركشهای دیگر صورت و سینة دو یارش را كه در كنارش ایستاده بودند، شكافت و فریاد و شیون رزمندگان و دوستان و برادران باوفایش به آسمان برخاست. او را به سرعت به آمبولانس رساندند. خون از سرش جاری بود و چهرة ملكوتی و متبسم و در عینحال متین و محكم و موقر آغشته به خاك و خونش، با آنكه عمیقاً سخنها داشت، ولی ظاهراً دیگر با كسی سخن نگفت و به كسی نگان نكرد. شاید در آن اوقات، همانطوری كه خود آرزو كرده بود، حسین(ع) بر بالینش بود و او از عشق دیدار حسین(ع) و رستن از این دنیای پر از درد و پیوستن به روح، به زیبایی، به ملكوت اعلی و به دیار مصفای شهیدان، فرصت نگاهی و سخنی با ما خاكیان را نداشت.
در بیمارستان سوسنگرد كه بعداً به نام شهید دكترچمران نامیده شد، كمكهای اولیه انجام شد و آمبولانس به طرف اهواز شتافت، ولی افسوس كه فقط جسم بیجانش به اهواز رسید و روح او سبكبال و با كفنی خونین كه لباس رزم او بود، به دیار ملكوتیان و به نزد خدای خویش پرواز كرد و ندای پروردگار را لبیك گفت كه: «ارجعی الی ربك راضیه مرضیه